قدرت روح انسان

مربوط به درس اندیشه اسلامی استاد احمد قیوم زاده

قدرت روح انسان

مربوط به درس اندیشه اسلامی استاد احمد قیوم زاده

عقل متفکر

 

بعضی وقتها آدم وقتی مطلبی را می خونه اینقدر از خوندن اون لذت میبره  و ذوق میکنه که دوست داره بره برای همه تعریف کنه چی خونده تا بقیه را هم در این لذت سهیم کنه.

حال و روز من هم همین طور شده و وقتی با مطالبی از افلاطون آشنا شدم چنان آرامش و شادی برایم آورد که حیفم اومد دوستان دیگرم را در جریان نگذارم....! این بار چون براتون از قبل در مورد عشق و علم آسمانی صحبت کردم .حالا می خوام براتون ثابت کنم که چرا انسان ذاتاً عاشق میشه و از دونستن مجهولات هم خوشش میاد و این چه رابطه ای با روح درونش داره.....

پس در ادامه مطالب براتون توضیح میدم....


خیلی خلاصه بگم انسان یک وجه تمایز مهم داره که اونا اشرف مخلوقات کرده و اون چیزی نیست جز نفس ناطق یا به عبارتی عقل متفکر.همونی که در قرآن و سایر کتب دینی به نام روح خداوندی(یا روح مقدس) نام برده شده و تنها در وجود انسان دمیده شده.ولی در سایر نفس ها با بقیه حیوانات مشترکه که بهش روح زمینی میگند و تمام کنترل حرکات بدن ، حواس ظاهری ، تولید مثل ، رشد و قدرت تحرک شامل روح زمینیه که اگه اون از بدن جدا بشه انسان یا حیوان مرده محسوب میشه.

نفس ناطق چند ویژگی خاص داره که باعث شده بهش  بالاترین مقام  را بدهند که به شرح زیره:

١-زیباترین صوت و موسیقی را قبل از ورود به جسم خاکی  شنیده

٢-زیباترین منظره و مظهر عشق را قبل از ورود به جسم خاکی دیده

٣- تمام علوم و اسرار الهی را قبل از ورود به جسم خاکی می دونسته

افلاطون بر این عقیده است که این دنیای خاکی و هرآنچه از محسوسات (یعنی قابل درک توسط حواس ظاهری انسان)است مجازی است و سایه ای از عالم حقیقی است که ورای این عالم است.او معتقد بود هر چیزی در این دنیا یا مادی است یا غیر مادی. مادی مثل حیوانات،گیاهان،انسان،آسمان و...... غیر مادی هم شامل شجاعت،عدالت،بزرگی و سایر صفت ها که به اسم ماده نمی توان از آن یاد کرد.

حال تمام این مادیات و غیر مادیات همش سایه ای از اصل هستند و اصل هر چیزی در عالم حقیقی است و به اصلاح وجه ای از اصل در این عالم نمایان است .مثلا کمال گیاه در عالم حقیقی است و همینطور کمال حیوان.کمال انسان هم در اتصال به عالم حقیقی به نهایت خودش میرسه.کمال شجاعت ، عدالت و... همه و همه در عالم حقیقی است.تازه همه این کمالات زیر مجموعه ای از یک کمال برتر هستند که کمال کل نام داره و اون کسی جز خدا نیست.اینکه در کتب الهی برای خدا صفاتی قائل میشوند منظور همان کمالاتی است که من به بعضی از اونا اشاره کردم و تمام این کمالات هم فقط در عالم حقیقی موجوده.این عالم فقط پرتویی از اون کمالات را در خودش داره.

بگذارین یه مثال بزنم تا بهتر متوجه منظورم بشین.مثلاً تابش خورشید بر هزارن آینه ؛ ما وقتی به آینه ها نگاه می کنیم  فکر میکنیم هزار خورشید در حال تابش است .در صورتی که تمام این خورشید ها عکس  و صورت مجازی از خورشید حقیقی هستند که بر آنها تابش کرده و خورشید حقیقی در جای دیگر است و اگر کسی این درک را نداشته باشد فکر میکند خورشید یعنی همین هزار تایی که می تابد.در صورتیکه زمین تا آسمان خاصیتهای خورشید حقیقی با خورشید در آینه تفاوت داره.ارسطو بیان افلاطون را کامل تر میکنه و میگه اونجور هم این دنیا مجازی نیست و تا حدودی حقیقت داره اما نه به اندازه حقیقت دنیای دیگر.مثل مواقعی که ما خواب هستیم و کامل باور میکنیم که در دنیای واقعی هستیم و هر کاری را که  انجام میدهیم  کاملاً حس میکنیم  و اصلاً فکرش هم نمیکنیم که در خواب هستیم تا اینکه وقتی بیدار شدیم تازه متوجه اصل ماجرا میشیم.

امیدوارم تونسته باشم با توضیحات بالا کمی شما را نسبت به عالم حقیقی و تفاوت اون با این عالم مجازی آشنا کنم.این است آنچه ما بسختی باور میکنیم که دنیایی به مراتب حقیقی تر از اینجا وجود داره و تنها با کسب علم و معرفت و عشق در راه معشوق حقیقی به شناخت حقایق خواهیم رسید. بی خود نیست که می گویند وقتی مرگ سراغمون میاد تازه میفهمیم در این مدت در سرابی  بیش نبودیم.

اما روح (منظور نفس ناطق نه روح حیوانی) بر اکثر اندیشمندان ثابت شده که از جنس ماده نیست و متعلق به این عالم مادی هم نیست.جایگاهش عالم حقیقی است و دارای بالاترین کمالات است.بنا بر گفته قرآن نفس خداوندی است.پس دارای همه خصلتهای خوب و وجودش از بهترین زیبایی ها برخوردار است و بر تمام علوم عالم است.اما وقتی درون انسان تازه متولد شده حلول میکنه بنا بر حکمت و مصلحت خداوندی تمام دانسته ها فراموش میشه.یعنی وجود جسم خاکی مانعی میشه برای فهم دانسته های گذشته  و اونا اسیر خودش میکنه.روح در این عالم در ابتدا در حالت سرگردانی بسر می بره ولی کم کم با نگاه کردن به اطراف خودش با چیزهایی آشنا میشه که اونا به یاد گذشته می اندازه و باعث شوق اون به شناخت بیشتر نا شناخته ها میشه.

از زمان کودکی وقتی به صورت زیبای مادرش نگاه میکنه یک یاد آوری از زیبایی که در عالم حقیقی داشت براش حاصل میشه و این باعث خنده کودک و آرامش اون میشه تا اینکه میرسه به  دوران بلوغ که با موانع بیشتری مواجه میشه وبا کمک به یاد آوردن عمل درست به درک بالاتری میرسه و در ورای خانه و خانواده با جامعه آشنا میشه و کسب علم میکنه.هر زیبا رویی را که میبینه نا خودآگاه بدون اینکه بفهمه چرا.... دلش می خواد اونا بیشتر ببیینه و از دیدنش لذت ببره....! چون تازه با ذره ای از زیبایی اصلی آشنا شده و اونا یاد یه زیبایی بهتر میندازه که نمیدونه کی و کجا دیده ولی میدونه همینی که الان به دست آورده غنیمته و نباید از دستش بده.برای همین عاشق میشه و اینقدر ادامه میده تا زیبایی های بهتری را کشف کنه و باز عاشق بشه. همه این وجود عشق به خاطر یاد آوری زیبای مطلقی است که قبلاً در عالم حقیقی رویت کرده و با این کار غم هجران به سراغش میاد و همیشه می خواد طلب عشق بکنه.

در مورد علم هم همینطوره. مبحثی که برای خیلی از دانشمندان ثابت شده اینه که علم (به معنی فهم اصل هر چیز نه به معنی اطلاعات  و فنون انجام حرفه ای خاص)برای انسان چیزی جز یاد آوری نیست و تمام درک و فهمی که از اصل یک چیزی می فهمیم در واقع به یاد آوردن آن در اثر تفکر است.تمام این دانشهایی که به مرور زمان انسان قادر به کشف اون شده نتیجه عقل اوست.همان روح ناطق که با مشاهده مواردی از طبیعت اطراف خودش به یاد میاره که میتونه چنین کاری را برای رفاه و یا انجام عمل درست انجام بده.مثلاً ذاتاً بدون خواندن کتابی میفهمیم خورشید از جنس آتش است.چون در هر دو حرارت را حس کردیم و بدون شناختی از درک حرارت می فهمیم حرارت متحرک است چون گرمای اون از سمت آتش یا خورشید به سمت ما حرکت کرده و ما را گرم میکنه.یا اینکه ذاتاً خدا جو هستیم و حتی اون بت پرست هم حس میکنه یه قدرتی هست که این جهان را آفریده ، فقط فرقش اینه که متوجه نشده اون قادر مطلق کی هست و کجاست....

اینکه ذاتاً انسان به دنبال خوبی است و از نیکی کردن و مورد لطف دیگران قرار گرفتن خوشش میاد همش به این خاطر هست که در عالم حقیقی چیزی جز خوبی و نیکی ندیده و بهترین دوران را می گذرانده و حالا که در این دنیا اسیر شده انتظار داره بهش خوبی کنند و دست به کاری بزنه که خوب باشه و از پس موانعی چون نفس شیطانی عبور کنه و تسلیم هوسهای نفس زمینی نشه.کلمه وجدان در واقع نامی دیگر از نفس ناطق میتونه به حساب بیاد. نفسی که با اینکه یه انسان هر چقدر جاهل و نادان باشه نمیگذاره دست به کاری بزنه که اشتباه باشه و اونا از انجامش منصرف میکنه.حالا ممکنه انسان در اثر غفلت و تسلیم هوای نفس اماره شدن توجهی به نفس ناطق یا وجدان خودش نکنه و مرتکب عمل زشتی بشه.

در آخر میشه اینجور نتیجه گرفت که :

١-انسان وقتی عاشق میشه که وجه کوچکی از زیبایی مطلق را در رخ معشوق می بینه و بیاد میاره این تکه ای از آن زیبا روست.

٢-انسان وقتی به درک مطلبی میرسه که به یاد میاره چه چیزی را قبلاً می دانسته و اگر این یاد آوری نبود هیچ آموخته ای نمی توانست به ما چیزی را بفهماند.اصولاً فهمیدن مطلبی در واقع یاد آوری کردن اون مطلب است.

٣- انسان تشخیص خوب و بد بودن عمل را فقط با تفکر و تعقل در موضوع میتونه بفهمه تا آنچه عمل زیبا و خیر محسوب میشه را بیاد بیاره و برای این کار باید همیشه تلاشش برای شناخت بیشتر و ورزیده کردن عقلش بکنه.تنها راه ورزیده کردن عقل یادگیری دانش است که با چاشنی عشق چندین برابر زودتر میتونه نفس ناطق خودش را از حالت بالقوه به حالت بالفعل در بیاره.

روح چیست و چگونه عمل می کند؟

روح چیست و چگونه عمل می کند

مردم دانشمند و روشنفکر بلکه تمام افراد بشر مؤظفند که درباره عالم خلقت بیندیشید تا حقیقت را دریابند و افکار باطل و ناصواب را رها کرده، آنچه با عقل و منطق مخالف است کنار گذارده هر چند با خرد دمساز است بپذیرند.

ای عزیز، ممکنست بشری باشد که حس تفکر او در عالم آفرینش بررسی بیشتر نموده و اموری در یابد که دیگران را از آن آگاهی نباشد. بدان که دستگاه مکانیکی مغز افراد بشر با یکدیگر تفاوت دارد و ممکن است من چیزی را بدانم که تو و دیگران از آن آگاه نباشید یا تو چیزی را متوجه گردی که من از آن خبر ندارم لیکن بالاخره همه روشن خواهند شد، سطح فکرها به هم خواهد رسید و همگی از حقایق آگاهی خواهند یافت. مانند میوه درختی که در یک منطقه به علت اختلاف آب و هوا زودتر می رسد و در منطقه دیگر دیرتر و جای دیگر بعد از آن، اما بالاخره همه درختان در همه جا خواهند رسید و ثمر خواهند داد. آنوقت جملگی در یک سطح و یک نوازش بی مثل و مانند واقع گردیده و همه جزئی از آن کل که بوده ایم و هستیم خواهیم شد. پس دیری و زودی جز امری نسبی و غیر حقیقی نتواند بودن چرا که همگان عاقبت در عالم بی منتها قرار خواهند گرفت. بنابر این در پی حقایقی که هنوز از آن آگاهی نیافته ای بکوش و هرگاه از روی تفکر دریافتی که این سخنان صحیح است آنرا بپذیر. زینهار، پرهیز از اینکه سرسری و بدون تفکر بر این گفته ها نظر افکنی.( افراد بشر دستگاه مکانیکی و مغزشان با هم تفاوت دارد.)

بیا و با دقت کافی عمیق شو، هوش و ادراک خویش در آن دقیق و باریک گردان، سپس به متن مقالات توجه کن، بخوان، بار دیگر بخوان، بار سوم و چهارم از نظر بگذران، باز هم مرور و تکرار نما در عبارات و جملات که برای آسانی فهم مطلب قطعه قطعه تنظیم شده باریک شو، درباره هر یک بسیار تفکر نمای تا حقیقت را از آن دریابی.

پس هرگاه ذهن روشن آماده یزدانبخش داشته باشی بدون تأمل و تردید این سخنان را قبول خواهی کرد و اگر در وهله اول در نیافتی غور کن، توجه نمای، دقیق شو، بار دیگر در مقام بررسی برآی. موشکاف باش تا حقیقت بر تو روشن شود و تجلی کند. البته شرط آن است که دست از تعصب و افکار مسبوق به ذهن برداری نه اینکه بدون تأمل بی فکرانه کتاب را بر هم گذاری و بجای اینکه حس انصاف و وجدان را رهنمای خود قرار دهی دم به مخالفت و رد بگشائی و بی آنکه قدرت یزدانبخش خرد بکار اندازی از در انکار بیرون آئی.

عزیز- هرگاه چنان کنی روزی که دستگاه فکر و اندیشه ات در اثر تمرین و ورزش قوی گردید بر این عمل خویش تأسف بری که چرا بدون غور و اندیشیدن مابین خود و حقیقت پرده و حجاب برکشیدم و زودتر از درک مطلبی فهمیدنی غفلت کرد و محروم ماندم.

و اما هرگاه بعد از بکار بردن قوای خرد و عقل نتوانستی حقیقت را دریابی کسل و ملول نباش زیرا ای برادر در اثر کمی و بیشی و بزرگی و کوچکی و تفاوتهائی که در ماشین کالبد اشخاص وجود دارد آراء و افکار و درجه تمیز و تشخیص و قدرت عقل و خرد و استنباط و هوش را در این عالم تفاوت نسبی است و عقاید با یکدیگر مختلف است چنان که یک گیاه معین در هر منطقه نوعی نمو می کند و هر بوته به طرزی رشد می نماید.

خلاصه اگر نتوانستی از این گفتار حقیقت را درک کنی سبب آن است که اکنون نارسیده ای، کمی صبر کن نوبت تو هم می آید و روزی خواهد رسید که در اثر پرورش قوای عقلانی به جائی می رسی که این حقایق روشن را بخوبی بفهمی. در آن تاریخ قدر این نوشته ها بر تو معلوم خواهد شد.

آری، هنگامی که با ورزش حس روشن بینی و الهام خویش، با حقایق جهان ارتباط یافتی، خواهی فهمید که این سخنان چقدر پر ارزش، بزرگ، قوی، نیرومند و تربیت کننده است. آنگاه شکر یزدان را بجا خواهی آورد که با حقیقت رابطه یافته ای.

پس ای عزیزان سخن کوتاه کنم. اگر جویای حقیقت هستید، در خواندن این مطالب، دقت و تعمق کافی، که شما را به حقیقت رساند، بکار برید و هرگاه هنوز آماده نیستید بدون تفکر و بررسی که از روی قاعده عقل باشد راه انکار پیش نگیرید. یزدان یاور و راهنمای شما باشد.

تکمیل دیباچه

می گویم کسی که به یک کارخانه وارد می شود اگر اطلاع از قواعد علم مکانیک نداشته باشد تمام ماشین ها در نظر او عجیب و اسرار آمیز و پر از مشکلات و پیچیدگی جلوه کند. به هر کدام نگرد شگفتی های نوینی در آن بیند، از هیچیک سر در نیاورد و هزاران مشکل حل نشدنی در نظرش مجسم گردد.

اما شخص دیگری که آشنائی به قواعد علم مکانیک داشته باشد هرگاه به کارخانه جدیدی رود، اسرار تمام ماشینها در نظر او تا حدی روشن و حل است. حتی از مشاهده ماشین هائی که تاکنون ندیده تعجب نمی کند و تا حدی از کارشان با خبر است زیرا قواعد کلی را در دست دارد.

با این برهان معلوم شد که هرگاه بشری از مکانیک آفرینش اطلاع نداشته باشد، هزاران اسرار عجیب و حل نشدنی در نظرش مجسم گردد. این همه فلسفه های طولانی و ضد و نقیض و پر پیچ و خم که بشر طی قرون ممتد به هم بافته است، نشانی از حیرت در پیشگاه جزئیات این کارخانه و عدم دسترسی به قواعد کلی مکانیک عالم است.

هنگامی که قواعد اساسی را بدست آورد و تا حدی به این علم آگاه شد دیگر از مشاهده بسیاری امور و اسرار مختلف که ظاهراً با هم تفاوت دارند در شگفت و تحیر و بلاتکلیفی نمی ماند و همه آنها را تا حد امکان تحت آن قواعد کلی و روشن در می یابد.این است فایده اساسی مکانیک آفرینش که بنا به مشیت یزدان، باید مکتب دنیای پیشرفته و مترقی نوین، یعنی دنیای فردا باشد.

اخطار مهم

درپاره ای از صفحات میان کادرهای کوچک وسط صفحه با همین حروف برخی از عقاید که موافق یا مخالف با نظرات این مطالب است، ذکر گردیده. آراء مزبور از فلاسفه ادوار مختلفه است اعم از فیلسوفان یونان قدیم یا فلاسفه اسلامی یا متفکرین اخیر اروپا و همچنین از آخرین فرضیه هائی که در جهان پیدا شده از هر کدام مختصری بطور نمونه ذکر گردید.

عقاید موافقین ذکر شد تا بدانید در ادوار مختلف روشنیهائی از حقیقت در مغز برخی کسان درخشیده و از آن جرقه ای ظاهر شده ولی جامع نیست و مدرک و دلیل کافی برای آن نداشته اند و ندارند، یک گوشه ناچیز از مطلب را گفته اند ولی اصل و حقیقت آنرا بطور تمامی و با دلیل هیچ کس نگفته.

عقاید مخالفین ذکر گردید تا بدانید بشر دچار چه اشتباهی بوده است. در هر حال این نظرات گوناگون در پیشگاه افکار شما خوانندگان محترم عرضه شد تا ببینید حکمت نوین نسبت به فلسفه ادوار مختلف و ملل گوناگون چقدر قوی و برجسته است.

ضمناً برای رفع خستگی و آوردن شاهد حکایات و سرگذشتها و اشعار چندی نیز به همین طریق ذکر شده. بطور خلاصه خوانندگان محترم متوجه باشند که مطالب میان کادر وسط صفحات جزء اصل کتاب نیست و فقط به منظور اطلاع و مقایسه گذارده شده است.

مکانیسم آفرینش

یک- انواع مخلوقات: در سراسر عالم موجودات مختلف و متنوع به امر و مشیت یزدان زندگی می کنند که در ظاهر با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. می گویم هرگاه به کره زمین بنگری در آن انواع و اقسام مخلوقات از انسان و حیوان و گیاه و جمادات و مایعات و بخارات و میکروبها و غیره و غیره بینی که هر یک را زندگانی خاص و خواص ویژه و فوائد جداگانه و ترکیبات معین مشابهی است.

دو - اینها چیستند: اگر از نظر فلسفه یزدانی وحدت نوین بدانها نظر کنیم خواهیم دید که همه آنها از کوچک و بزرگ و اقسام گوناگونی که دارند ماشینهائی هستند که روح با هر یک از آنها بر طبق استعداد و ترکیب و قدرت و ماهیت خودشان کار می کند.

هر کدام از این ماشینها برای کار مخصوصی ساخته شده و آلات و ادوات و به اصطلاح پیچ مهرهائی دارند که به منظور انجام عمل معینی که باید به جای آورند به کار می رود و روح با این ماشینها به اندازه استعدادشان عمل می نماید.

سه- کدام روح: کدام روح؟ همان قدرت بی منتهای عالم که در آن تقسیم و جدائی نیست بلکه اصل کلی و یگانه از امر پروردگار است. بلی این امر پروردگار که آن را روح می نامیم با هر ماشینی که در عالم آفرینش ساخته شده تا آن حد که ماشین قدرت و استعداد و حدود عمل دارد کار می کند. پس روح در انسان و حیوان و نبات تفاوتی ندارد، همان روح است، که با ماشین کالبد انسان، حیوان، نبات و غیره که در اختیارش گذارده شده انجام وظیفه می نماید.(این مطلب در بخشهای دیگر حکمت نوین مفصلاً تشریح خواهد شد.)

چهار - بدن انسان: برای این که بهتر مکانیک عالم خلقت را که روح با آن کار می کند بفهمیم یک گوشه از این بساط عظیم را که آفرینش نامند بررسی می کنم. چون بدن انسان به ما نزدیکتر و درک آن برای ما آسانتر است همان را مورد مطالعه قرار می دهیم. در بدن انسان انواع و اقسام اعضاء مختلف و حواس گوناگون هست که هر کدام آلات و پیچ و مهره مخصوصی دارند که جزئی از ماشین بزرگ کالبد انسانی است. روح با هر یک از این آلات طبق وظیفه و استعدادی که در آنها هست عمل می کند. مثلاً با دست، پا، قلب، ریه، معده و هر کدام از قسمتهای کالبد اعمالی را که مجموع آن زندگی نامیده می شود بجای می آورد.

پنج- موضوع تفکر: برای مثال موضوع تفکر را که یکی از اعمال بدنی انسان است مورد توجه قرار می دهیم. اصولاً تفکر از روح است. از اثرات روح تفکر است. اگر بگویند روح چیست، گویم عقل و فکر است، عقل، فکر، بلکه تمام حواس همه یکی و از تراوشات روح است.

شش- رادیو و بدن: برای این که مطلب را متوجه شوید به رادیو که اختراع خود بشر است مثال می زنم: گویم رادیوئی در این مکان دارید نه سیم دارد نه بجائی وصل است. فقط به برق اتصال دارد. هرگاه برق وصل شد، روح به آن می دمد. در واقع رادیو به منزله جسم است و برق به منزله روح. حال می گویم اگر رادیو خراب باشد و در دستگاه آن خللی راه یابد هر چند برق به آن متصل کنند کار نمی کند، زیرا ماشینی که در اختیار برق است خراب شده. اگر بار دیگر رادیو را اصلاح کردند و خلل و خرابی آن را رفع نمودند باز به محض اتصال به برق کار می کند.

هفت- خرابی بدن چیست: بدن انسان نیز چنین است. روح همیشه هست اما اگر بدن خراب شد، خللی در آن پدید آمد روح دیگر با آن کار نمی کند، نمی تواند کار کند چون بدن فاسد شده و قابل استفاده روح نیست. هرگاه یک جزء بدن از کار بیفتد مثلاً انگشتی بریده شود و یا جزء دیگری فاسد گردد روح با آن قسمت عمل نمی نماید. هرگاه تمام بدن خراب گردد روح قادر به کار کردن با کالبد انسانی نیست.

هشت- مرگ چیست: در این صورت می گویند شخص مرده است. در این حال روح هست و روح زنده است ولی بدن خراب شده.

نه - عمل جراح و طبیب: اگر توانستند جزئی از بدن را که خراب شده اصلاح کنند بار دیگر روح با آن عمل می کند، به این معنی که هرگاه دکترها و جراحان اعضاء فاسد را سالم و خرابی آن را ترمیم نمودند روح مجدداً با اعضاء مزبور کار خواهد کرد.

ده- زنده نگاه داشتن مرده: حال گویم اگر علم و دانش و معرفت بقدری ترقی کرد که در حال مرگ نیز بدن را طوری اصلاح کردند که قابل کار باشد روح با آن زندگی می کند. کما این که امروز هم بوسیله آمپول یا ادویه توانستند چند دقیقه عمر محتضر را به عقب بیندازند. اینها چیز مهمی نیست، در مقابل فلسفه یزدانی وحدت نوین حل و روشن است و هیچ نقطه مبهم و تاریکی در آن وجود ندارد.[1]

یازده - اگر برق نباشد: به مثال رادیو باز گردیم تا دلیل وجود روح و جسم را بطور روشن برای شما بیان سازم. گفتم رادیو باید همه چیزش مرتب باشد تا کار کند. حال می پرسم اگر همه چیز آن هم مرتب باشد ولی به برق وصل نشود آیا می تواند کار کند؟ خیر. چرا کار نمی کند؟ برای این که روح ندارد. دستگاه رادیو مرتب و سالم است، هیچ نقصی در او نیست ولی کار نمی کند و مرده است. هرگاه آن را به برق وصل کنندبدون اینکه چیزی به آن اضافه یااز آن کسر شود بکار می افتد.

دوازده- ماشین بدن: آری عزیزم، نور چشمم. بدن انسانی که یزدان مقتدر دانا درست کرده که نام آن را کالبد گویند ماشینی است که در اختیار روح گذارده شده. در مغز انسان انواع و اقسام پیچ و مهره و غیره وجود دارد که هر کدام آلت یکی از کارهائی است که روح بایستی انجام دهد.

سیزده- دستگاه های گوناگون: مثلاً آن کسی که زبان ندارد نمی تواند حرف بزند. روح دارد ولی آلت او خراب و لذا از سخن گفتن عاجز است. چشم آلتی است در اختیار روح. تاچشم هست روح ازآن استفاده می کند. اگر کور شود این کالبد و این امری که شما می بینید، نمی تواندچیزی بنگرد. پس روشن ومسلم شدکه روح در این عالم بدون آلت قادر بکار کردن نیست.

چهارده- بررسی در موضوع تفکر: چون صحبت از تفکر است راجع به تفکر می گویم. در مغز محلهائی است که هرکدام از این محلها اگر درست کار کرد روح با آن کار می کند و اگر مریض شد نمی تواند با آن خوب عمل نماید، می توان گفت که شعبه شعبه است مثلاً بیست و یک شعبه دارد که روح با آنها کار می کند.

پانزده- حواس بیست و یک گانه: تاکنون شنیده بودید که انسان دارای پنج حس می باشد ولی حقیقت چنین نیست. حواس او خیلی بیشتر است که تا بیست و یک حس را برای دنیای فعلی می توان شرح داد[2] تمام این حواس را بیان خواهیم کرد، طرز کار آنها و حقیقت امرشان را نشان خواهیم داد. هر یک از این حواس محلها و آلاتی دارد که روح با آنها می فهمد و می تواند کار کند. مانند حس باصره و سامعه و شامه و غیره. جمعاً بیست ویک حس است. اگر محلهای هر یک از این حواس سالم باشد روح با آن عمل می نماید و هر کدام سالم نباشد روح با آن کار نخواهد کرد.

شانزده- جواب دانشمندان مادی: می گویند علمای امروز به تحقیق پیدا کرده اند، اگر رگ معینی از بدن شخصی را بردارند دیگر قادر به انجام عمل مربوط نخواهد بود، زیرا اجزاء و ذرات و سلولهای آن حس را از کار انداخته اند، دیگر نمی تواند کار و عمل کند و از روی این تجربه استدلال کرده اند که روحی در بین نیست. بگو ای عزیز همین امر دلیل ثبوت روح است. تو آن آلتی را که روح باید از آن استفاده نماید خراب کرده ای و دیگر نمی تواند با آن کار کند چنانکه در رادیو اگر آلتی برداشتید دیگر رادیو قادر نیست عمل خود را درست انجام دهد.

هفده - دلیل وجود روح: بنا به دلیل بالا روح هست. باز مثال می زنیم: در یک اتومبیل اگر بوق و ترمز خراب شود با این که اتومبیل هنوز کار می کند راننده نمی تواند از آلات مزبور استفاده نماید. انگشت روی بوق می گذارد، پا روی ترمز قرار می دهد لیکن به علت خراب شدن، از آن اسباب کاری ساخته نیست. هر وقت کاردانی آن را درست کرد بار دیگر بکار می افتد. بدن انسان نیز چنین است. روح که تقریباً به منزله راننده است هر موقع آلتی خراب شود، میل دارد با آن کار کند ولی چون خراب است نمی تواند با آن عمل نماید، مگر این که طبیب حاذق یا جراح ماهری آن را بار دیگر علاج ساخته و در اختیار روح گذارد.

هجده- خواب رادیو: باز هم از رادیو سخن بگویم: وقتی که رادیو را روشن کردید روح به او داده اید ولی خفته است. پریسپری یا قالب مثالی در آن موجود است ولی هنوز روح عمل کننده در آن نیست. این رادیو در حال خواب است، درست مانند انسانی که در خواب باشد، پریسپری در او هست و روح از او کناره گرفته. با وجود خواب ممکن است صداهای خرخر و تق تق بکند (مانند آدم خواب که بدنش اعمالی را انجام می دهد و صداهائی غیر ارادی مثل خرخر و امثال آن می کند). هنوز رادیو اتصال به جائی نکرده و محلی را در اختیارش نگذاشته اند.

نوزده- بیدار می شود: مثلاً اگر ایستگاه تهران را گرفتید روح در او داخل می گردد، بیدار می شود و شروع می کند به حرف زدن (البته به شرط اینکه سلامت باشد) روح و پریسپری با هم کار می کنند یعنی هم برق و هم نیروی فرستنده ایستگاه به اتفاق خود رادیو که به منزله کالبد است متفقاً عمل بیداری را انجام می دهند. بگوئید: اگر رادیو روح ندارد شما هم ندارید.

بیست- روح چیست؟: اگر می پرسید روح چیست عزیزم بگو برق چیست که به رادیو جان داد که صحبت می کند؟ از این مثال راحت تر و ساده تر می خواهید؟ اگر گفتید اصل برق چیست روح را هم می توانید بگوئید[3] حال هرگاه از آن ایستگاه فرستنده تهران بروید و ایستگاه مشهد را بگیرید حرف می زند، هر وقت تمام شد مطلب را می خوابانید خاموش می شود و به کلی می میرد. دیگر هیچ اثری ندارد. کالبدی است در آنجا افتاده.

بیست و یک- آیا روح می میرد!: بگو ای عزیز حالا که این رادیو اینجا افتاده و مرده و روح در او نیست آیا برق هم دیگر وجود ندارد؟ آیا برق در عالم مرد؟ اگر برق در عالم مرد روح هم مرد. اگر برق هست ولی رادیو مرده پس روح هم هست ولی آدمی مرده است. البته این که مرده گوئیم مقصود لفظ است نه اینکه از بین رفته باشد. هیچ چیز در عالم از بین نمیرود و جسد آدمی هم پس از مرگ تحول پیدا میکند ولی ذره ای از آن از بین نخواهد رفت. آیا این دلیل درست نیست؟ قوی نیست؟ سپاس یزدان مقتدر دانا و توانا را که امر او حقیقت را در جهان آشکار و روشن می سازد.

بیست و دو- سلامت تفکر: این بود مکانیسم تفکر که بر شما روشن گردید. هرگاه در حال سلامت بودید روح با آن کار کرده تجلی می نماید. پس معنی تجلی را هم دانستید، مادام که سالم نباشید آن محل نمی تواند درست کار کند، هرگاه سلامتی حاصل شد آن هم خوب عمل خواهد نمود. یزدان بزرگ را سپاسگزار باشید. پس سلامتی بسیار بسیار دخیل شد برای جلوه روح. همانا که فکر و عقل و شعور و دیدن و شنیدن همه چیز از جلوه های روح است. آیا این دلیل بارز و روشنی نیست؟

بیست و سه- آیا روح بزرگ می شود؟: دانستید حلول روح در بدن انسان چگونه است و از چه موقع داخل آن می شود؟ در عالم لایتناهی روح همیشه بوده و هست و خواهد بود و فنا و زوالی برای آن متصور نیست. هر کدام از آلتها و ابزارکامل شود روح با آن کار می کند چه در حال جنینی چه در حین بچگی.

هر چه ماشین بدن تکمیل شود روح با آن بهتر عمل می نماید. پس اینکه می گویند رشد پیدا کرد، بزرگ شد، رشد فکری و عقلی یافت مراد همین است. روح کم یا زیاد نمی شود، کوچکی و بزرگی و کوتاهی و بلندی ندارد، همیشه به یک میزان است ولی آلت و ابزار مورد استفاده او رشد و نمو می کند. آلتی حاضر شده برای اینکه مثلاً دوران یک سالگی را طی نماید. روح به همان اندازه از آن استفاده می کند. بعداً هر چه رشد کند یعنی ظرف بزرگتر گردد روح بیشتر از آن استفاده می کند.

مثلاً حواس بینائی یا شنوائی یا وجدان طفل دو ساله باندازه یک مرد سی ساله نیست به علت اینکه ظرف او هنوز رشد نکرده و استعداد ندارد. یک رادیوی پنج لامپ به قدر پنج لامپ از برق استفاده می کند و رادیوی ده لامپ بقدر ده لامپ از آن استفاده می برد (و طبیعی است ترانزیستور شرایط مخصوص خود را دارد. مصحح) . برق همان برق است و کوچک و بزرگ و کم و زیاد نشده بلکه ظرف کالبد رادیو تفاوت کرده به علاوه قابلیت هم متفاوت است.

بیست و چهار- عدم تساوی در خلقت و علت حقیقی آن: این که اخلاق و روحیه را متفاوت می بینید به جهات فوق است. حال دانستی علت عدم تساوی در عالم خلقت چیست؟ ماشین بدن که در اختیار روح گذارده شده با هم تفاوت دارد، کوچک و بزرگ و قوی و ضعیف است. روح با آن به همان اندازه که هست کار می کند و بیشتر از آن نمی تواند با آن عمل نماید.

اینست که اشخاص در زندگی حدود عملشان با یکدیگر فرق دارد و هر کسی راه و روش زندگی خود را به یک شیوه می سازد که با دیگری متفاوت است و تجاوز از آن نمی تواند بکند، مگر با تمرین آن حس بخصوص. پس در این عالم تساوی کامل میسر نیست و این بحث علیحده ایست که بعدها مورد بررسی قرار می گیرد ولی اصل مطلب همین است که گفته شد.(فراموش نشود که در عالم لایتناهی عدالت و تساوی کاملاً برقرار است.)

بیست و پنج- اهمیت سلامت: بدیهی است سلامت مزاج که بدست خود بشر تقویت و تضعیف می شود و زیاد و کم می گردد در تقویت یا تضعیف یا فاسد کردن این ماشینها تأثیر کرده و آن را تغییر می دهد. همچنین سلامت پدر و مادر در سلامت نطفه بسیار مؤثر است و چه بسا نطفه ای در اثر خطای پدر و مادر که به سلامت خود لطمه وارد کرده اند خراب شود و ماشین بدنی و دستگاههای آن فاسد گردد و سرنوشت او را عوض کند. اینست که حفظ سلامت برای هرکسی از جمله واجبات است.

بیست و شش- ماشین جوجه گیری- انسان ساختگی!: این که برای جوجه گیری ماشین ساخته شده چیز مهمی نیست. وسیله را آماده کرده اند که با آن جوجه عمل می آید. اگر بتوان با همان موادی که کالبد جوجه یا انسان تشکیل می شود با حفظ تناسب طبیعی، کالبد معین و کامل را برای روح ساخت قطعا روح با آن کار می کند. پس این کالبد آنقدر ارزش ندارد[4]

خودکشی و غذا نخوردن آلت روح را فاسد می کند. مردن هم همین است و چندان مهم نیست. اصل اینست که آلت درست شود و آماده گردد. هر که میخواهد بسازد. چه با عمل تناسلی آن را درست کنید چه با چیز دیگری فرق نمی کند.

بیست و هفت- ولی نمی توانید: ولی فعلاً شما نمی توانید آلت دیگری درست کنید و وسیله ای جز عمل تناسلی برای ساختن کالبد انسانی در اختیار ندارید. چرا که هنوز بشر نتوانسته بفهمد که تمام جزئیات بدن انسان یا حیوان یا گیاه و غیره از چه موادی درست شده و با چه میزانی و تناسبی باید آنها را به یکدیگر مخلوط کرد که مصنوعات عالم از آن درست شود.

بنابر این هر وقت آلت را درست کردید روح با آن کار می کند.

روح امر پروردگار است و اصل همان است. روح و جسم همگی به عالم لایتناهی مربوط است.

آلت زیاد ارزش ندارد. هر آلتی تکمیل کنید روح با آن کار می کند.

کیست که منکر این حقایق شود و کدام عالم می تواند از روی خرد آن را انکار کند؟

بیائید ای دانشمندان این سخنان درست و این حقایق روشن الهی را بررسی کنید و از آن توشه برگیرید.

خلاصه

نتیجه مطالبی که در این بیان گفته شد اینست: در سراسر عالم آفرینش ماشینهای مختلفی هست که آن را مخلوقات نامند. روح عالم یا امر پروردگار با هر یک از اینها طبق استعدادی که دارند عمل می کند. روح کوچک و بزرگ توانا و ناتوان نمی گردد و قدیم و جدید نیست بلکه آلت و اسباب با هم تفاوت دارند که روح با هر یک از آنها به حدی که ظرفیت دارند کار انجام می دهد.

خاتمه و نتیجه

بیست وهشت- ورزش و پرورش: در خاتمه مقاله سخنی از ورزش گویم. انسان هر یک از حواس و قوای خود را پرورش دهد آن محل، آن قوه، یا آن حس مخصوص قوی می گردد. فی المثل اگر تنها بازو را ورزش دهید پس از مدتی نیرومند می شود. هرگاه فقط پنجه را به ورزش اندازید قوی می گردد. چنانکه دیده اید پهلوانان هر کجای بدن خود را تربیت کرده اند همانجا ستبر و بزرگ شده است. اشخاصی که شغلشان ایجاب می نماید که مثلاً پنجه با بازویشان زیاد کار کند همانجا بیش از حد معمولی قوی خواهد شد. ساز زن گوشش بیشتر از مردم عادی قوی است و با آن می تواند انواع آوازها را از هم تمیز دهد و صداهای زاید و پارازیت ساز را تشخیص نماید و اینکار برای مردم عادی میسر نیست چرا چون بیشتر به آن حس توجه یافته و بیشتر آن را ورزش داده است. یک نفر سخنران قوه حرف زدن یا ناطقه اش را با تمرین قوی می نماید. یک نفر هیپنوتیزور، قوه چشم خود را قوی می کند و یک نفر شکارچی قوه دیدش تیز می شود و به همین ترتیب سایر حواس. در واقع حواس انسان مانند ماشینی است که هرگاه در گوشه بیکار و بی مصرف افتد بالاخره زنگ زند و از بین برود لیکن اگر مشغول کار شود و درست از او توجه و مواظبت کنند همیشه پاک و درخشان می ماند.

بیست و نه- اخلاق چیست؟ اخلاق دنبال کردن کار خوب و بد است و مسئولیتی که ازآن ناشی می شود از همین راه پدید می آید. مثلاً چنان که زیاد بدنبال شهوت رفتند پیچ و مهره و ماشین حس شهوی قوی می شود و انسان به کارهائی که موجب زیان و خسران او و جامعه است دست می زند. برعکس اگر دنبال حس محبت به نوع و عاطفه برود این قوه قوی و نیرومند و ورزیده شده و کارهای زیادی در این حدود می کند. روی این اصل است که مربیان بزرگ اخلاق و بشریت همیشه گفته اند که دنبال عمل زشت نروید که شما را به سوی گمراهی و فساد می کشاند.

سی - مسئولیت چیست؟ هر گاه انسان عمل ناصوابی را پیروی نماید، چون در اثر این پیروی آلت مربوط به آن حس ورزیده شده و آدمی را به کار زشت می کشاند، لذا گفته اند که انجام عمل زشت مسئولیت دارد. در واقع موضوع مسئولیت ارتکاب عمل ناشایسته و نظایر آن را دنبال کردن است که نتیجه آن همان پرورش حواس مربوط می باشد. چنان که هرگاه کسی زیاد بدنبال اعمال جنسی رود در این کار ورزیده شده و در کارهای شهوانی افراط می کند.این است که از دست دادن تعادل حواس و پیروی کردن از کارهائی که قسمتی از حواس را بیش از حد پرورش دهد و نتیجه نامتناسب داشته باشد مسئولیت دارد و تولید عواقب بد برای انسان می کند، این همان مطلب است که در زبان اخلاق کار زشت و شرم آور و در زبان دین گناه نامیده شده. برعکس دنبال کردن کارهای خوب و انجام نظایر آنها قسمتهای مفید و لازم را در محل حواس پرورش داده موجب نتایج نیکوئی می شود که در زبان اخلاق اعمال حسنه و در زبان دین به ثواب مرسوم گردیده است.

سی و یک- علت اختلافات عالم خلقت: به طور خلاصه می گویم اختلافاتی که در بین مردم وجود دارد و اینکه هرکسی دارای یک عقیده و یک رأی خاص می باشد از تفاوت آلت حواس سرچشمه می گیرد یعنی تفاوتی که در ماشین های مختلف کالبد افراد هست باعث ایجاد این همه رنگ های گوناگون است که در رفتار و عقاید مردم یافته می شود و الا روح در اصل یکسان است.

سی و دو- قاعده کلی: پس هرگاه بشر هر یک از این حواس بیست و یک گانه را تقویت نماید همان حس بخصوص قوی می گرددوقابلیت ظرف آن برای عمل کردروح بیشتر می شود یعنی آن ماشینی که در گوشه ای بلامصرف و معطل مانده بود اکنون به کار افتاده، گرد و غبار و زنگهای آن زدوده شده، صیقل یافته و با قدرت و درخشندگی مشغول تجلی و عمل گردیده است. بدیهی است وقتی شرح حواس را جدا بیان کردم خواهید دید که ورزش و تمرین چه تأثیرات بزرگی در زندگی انسان و آماده کردن بشر برای یک حیات روحی عالیتر خواهد داشت که او را از این زندگی که تا این تاریخ در دنیا داشته ارتقا می دهد و بالا می برد. آری عزیزم از همین راه و روی همین پایه و مبنا اسرار ارتقا و ترقی بشر را که باید برای دنیا پیش بیاید بیان خواهم کرد.



[1] )- این کتاب در سال سی و دو به چاپ رسید و موضوع تعویض قلب توسط دکتر بارنارد در جنوب آفریقا در اواخر سال سی و پنج عملی گردید و خوشوقتیم که در آن تاریخ امکان زنده نگاه داشتن مرده را خبر دادیم. در آینده نیز پیشترفت علم ترقیاتی در این موضوع پدید خواهد آورد (چاپ سوم چهل وهفت )

[2] . نام آن را فعلاً باید سازمان گروه های مختلف حواس نامید.( چاپ سوم چهل و هفت)

[3] برای اطلاع بیشتری از کیفیت روح به مقاله روح، پرتو و تراوش او که در صفحه دهم چاپ شده رجوع شود

[4] بعد از اینکه در 15 سال قبل این مطلب در کتاب نوشته شد اخیراً بنقل از جراید یک نفر عالم آلمانی موفق شده بوسیله مواد پروتوپلاسمی یک یاخته ساده و ابتدائی بسازد و کوشش دانشمندان در این راه ادامه خواهد داشت ( چاپ سوم 1347 )

عملکرد روح


روح چیست و چگونه عمل می کند

مردم دانشمند و روشنفکر بلکه تمام افراد بشر مؤظفند که درباره عالم خلقت  بیندیشید تا حقیقت را دریابند و افکار باطل و ناصواب را رها کرده، آنچه با عقل و منطق مخالف است کنار گذارده هر چند با خرد دمساز است بپذیرند.

ای عزیز، ممکنست بشری باشد که حس تفکر او در عالم آفرینش بررسی بیشتر نموده و اموری در یابد که دیگران را از آن آگاهی نباشد. بدان که دستگاه مکانیکی مغز افراد بشر با یکدیگر تفاوت دارد و ممکن است من چیزی را بدانم که تو و دیگران از آن آگاه نباشید یا تو چیزی را متوجه گردی که من از آن  خبر ندارم لیکن بالاخره همه روشن خواهند شد، سطح فکرها به هم خواهد رسید و همگی از حقایق آگاهی خواهند یافت. مانند میوه درختی که در یک منطقه به علت اختلاف آب و هوا زودتر می رسد و در منطقه دیگر دیرتر و جای دیگر بعد از آن، اما بالاخره همه درختان در همه جا خواهند رسید و ثمر خواهند داد. آنوقت جملگی در یک سطح و یک نوازش بی مثل و مانند واقع گردیده و همه جزئی از آن کل که بوده ایم و هستیم خواهیم شد. پس دیری و زودی جز امری نسبی و غیر حقیقی نتواند بودن چرا که همگان عاقبت در عالم بی منتها قرار خواهند گرفت. بنابر این در پی حقایقی که هنوز از آن آگاهی نیافته ای بکوش و هرگاه از روی تفکر دریافتی که این سخنان صحیح است آنرا بپذیر. زینهار، پرهیز از اینکه  سرسری و بدون تفکر بر این گفته ها نظر افکنی.( افراد بشر دستگاه مکانیکی و مغزشان با هم تفاوت دارد.)

بیا و با دقت کافی عمیق شو، هوش و ادراک خویش در آن دقیق و باریک گردان، سپس به متن مقالات توجه کن، بخوان، بار دیگر بخوان، بار سوم و چهارم از نظر بگذران، باز هم مرور و تکرار نما در عبارات و جملات که برای آسانی فهم مطلب قطعه قطعه تنظیم شده باریک شو، درباره هر یک بسیار تفکر نمای تا حقیقت را از آن دریابی.

پس هرگاه ذهن روشن آماده یزدانبخش داشته باشی بدون تأمل و تردید این سخنان را قبول خواهی کرد و اگر در وهله اول در نیافتی غور کن، توجه نمای، دقیق شو، بار دیگر در مقام بررسی برآی. موشکاف باش تا حقیقت بر تو روشن شود و تجلی کند. البته شرط آن است که دست از تعصب و افکار مسبوق به ذهن برداری نه اینکه بدون تأمل بی فکرانه  کتاب را بر هم گذاری و بجای اینکه حس انصاف و وجدان را رهنمای خود قرار دهی دم به مخالفت و رد بگشائی و بی آنکه قدرت یزدانبخش خرد بکار اندازی از در انکار بیرون آئی.

عزیز- هرگاه چنان کنی روزی که دستگاه فکر و اندیشه ات در اثر تمرین و ورزش قوی گردید بر این عمل خویش تأسف بری که چرا بدون غور و اندیشیدن مابین خود و حقیقت پرده و حجاب برکشیدم و زودتر از درک مطلبی فهمیدنی غفلت کرد و محروم ماندم.

و اما هرگاه بعد از بکار بردن قوای خرد و عقل نتوانستی حقیقت را دریابی کسل و ملول نباش زیرا ای برادر در اثر کمی و بیشی و بزرگی و کوچکی و تفاوتهائی که در ماشین کالبد اشخاص وجود دارد آراء و افکار و درجه تمیز و تشخیص و قدرت عقل و خرد و استنباط و هوش را در این عالم تفاوت نسبی است و عقاید با یکدیگر مختلف است چنان که یک گیاه معین در هر منطقه نوعی نمو می کند و هر بوته به طرزی رشد می نماید.

خلاصه اگر نتوانستی از این گفتار حقیقت را درک کنی سبب آن است که اکنون نارسیده ای، کمی صبر کن نوبت تو هم می آید و روزی خواهد رسید که در اثر پرورش قوای عقلانی به جائی می رسی که این حقایق روشن را بخوبی بفهمی. در آن تاریخ قدر این نوشته ها بر تو معلوم خواهد شد.

آری، هنگامی که با ورزش حس روشن بینی و الهام خویش، با حقایق جهان ارتباط یافتی، خواهی فهمید که این سخنان چقدر پر ارزش، بزرگ، قوی، نیرومند و تربیت کننده است. آنگاه شکر یزدان را بجا خواهی آورد که با حقیقت رابطه یافته ای.

پس ای عزیزان سخن کوتاه کنم. اگر جویای حقیقت هستید، در خواندن این مطالب، دقت و تعمق کافی، که شما را به حقیقت رساند، بکار برید و هرگاه هنوز آماده نیستید بدون تفکر و بررسی که از روی قاعده عقل باشد راه انکار پیش نگیرید. یزدان یاور و راهنمای شما باشد.

تکمیل دیباچه

می گویم کسی که به یک کارخانه وارد می شود اگر اطلاع از قواعد علم مکانیک نداشته باشد تمام ماشین ها در نظر او عجیب و اسرار آمیز و پر از مشکلات و پیچیدگی جلوه کند. به هر کدام نگرد شگفتی های نوینی در آن بیند، از هیچیک سر در نیاورد و هزاران مشکل حل نشدنی در نظرش مجسم گردد.

اما شخص دیگری که آشنائی به قواعد علم مکانیک داشته باشد هرگاه به کارخانه جدیدی رود، اسرار تمام ماشینها در نظر او تا حدی روشن و حل است. حتی از مشاهده ماشین هائی که تاکنون ندیده تعجب نمی کند و تا حدی از کارشان با خبر است زیرا قواعد کلی را در دست دارد.

با این برهان معلوم شد که هرگاه بشری از مکانیک آفرینش اطلاع نداشته باشد، هزاران اسرار عجیب و حل نشدنی در نظرش مجسم گردد. این همه فلسفه های طولانی و ضد و نقیض و پر پیچ و خم که بشر طی قرون ممتد به هم بافته است، نشانی از حیرت در پیشگاه جزئیات این کارخانه و عدم دسترسی به قواعد کلی مکانیک عالم است.

هنگامی که قواعد اساسی را بدست آورد و تا حدی به این علم آگاه شد دیگر از مشاهده بسیاری امور و اسرار مختلف که ظاهراً با هم تفاوت دارند در شگفت و تحیر و بلاتکلیفی نمی ماند و همه آنها را تا حد امکان تحت آن قواعد کلی و روشن در می یابد.این است فایده اساسی مکانیک آفرینش که بنا به مشیت یزدان، باید مکتب دنیای پیشرفته و مترقی نوین، یعنی دنیای فردا باشد.

اخطار مهم

درپاره ای از صفحات میان کادرهای کوچک وسط صفحه با همین حروف برخی از عقاید که موافق یا مخالف با نظرات این مطالب است، ذکر گردیده. آراء مزبور از فلاسفه ادوار مختلفه است اعم از فیلسوفان یونان قدیم یا فلاسفه اسلامی یا متفکرین اخیر اروپا و همچنین از آخرین فرضیه هائی که در جهان پیدا شده از هر کدام مختصری بطور نمونه ذکر گردید.

عقاید موافقین ذکر شد تا بدانید در ادوار مختلف روشنیهائی از حقیقت در مغز برخی کسان درخشیده و از آن جرقه ای ظاهر شده ولی جامع نیست و مدرک و دلیل کافی برای آن نداشته اند و ندارند، یک گوشه ناچیز از مطلب را گفته اند ولی اصل و حقیقت آنرا بطور تمامی و با دلیل هیچ کس نگفته.

عقاید مخالفین ذکر گردید تا بدانید بشر دچار چه اشتباهی بوده است. در هر حال این نظرات گوناگون در پیشگاه افکار شما خوانندگان محترم عرضه شد تا ببینید حکمت نوین نسبت به فلسفه ادوار مختلف و ملل گوناگون چقدر قوی و برجسته است.

ضمناً برای رفع خستگی و آوردن شاهد حکایات و سرگذشتها و اشعار چندی نیز به همین طریق ذکر شده. بطور خلاصه خوانندگان محترم متوجه باشند که مطالب میان کادر وسط صفحات جزء اصل کتاب نیست و فقط به منظور اطلاع و مقایسه گذارده شده است.

مکانیسم آفرینش

یک- انواع مخلوقات: در سراسر عالم موجودات مختلف و متنوع به امر و مشیت یزدان زندگی می کنند که در ظاهر با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. می گویم هرگاه به کره زمین بنگری در آن  انواع و اقسام مخلوقات از انسان و حیوان و گیاه و جمادات و مایعات و بخارات و میکروبها و غیره و غیره بینی که هر یک را زندگانی خاص و خواص ویژه و فوائد جداگانه و ترکیبات معین مشابهی است.

دو - اینها چیستند: اگر از نظر فلسفه یزدانی وحدت نوین بدانها نظر کنیم خواهیم دید که همه آنها از کوچک و بزرگ و اقسام گوناگونی که دارند ماشینهائی هستند که روح با هر یک از آنها بر طبق  استعداد و ترکیب و قدرت و ماهیت خودشان کار می کند.

هر کدام از این ماشینها برای کار مخصوصی ساخته شده و آلات و ادوات و به اصطلاح پیچ مهرهائی دارند که به منظور انجام عمل معینی که باید به جای آورند به کار می رود و روح با این ماشینها به اندازه استعدادشان عمل می نماید.

سه- کدام روح: کدام روح؟ همان قدرت بی منتهای عالم که در آن تقسیم و جدائی نیست بلکه اصل کلی و یگانه از امر پروردگار است. بلی این امر پروردگار که آن را روح می نامیم با هر ماشینی که در عالم آفرینش ساخته شده تا آن حد که ماشین قدرت و استعداد و حدود عمل دارد کار می کند. پس روح در انسان و حیوان و نبات تفاوتی ندارد، همان روح است، که با ماشین کالبد انسان، حیوان، نبات و غیره که در اختیارش گذارده شده انجام وظیفه می نماید.(این مطلب در بخشهای دیگر حکمت نوین مفصلاً تشریح خواهد شد.)

چهار - بدن انسان: برای این که بهتر مکانیک عالم خلقت را که روح با آن کار می کند بفهمیم یک گوشه از این بساط عظیم را که آفرینش نامند بررسی می کنم. چون بدن انسان به ما نزدیکتر و درک آن برای ما آسانتر است همان را مورد مطالعه قرار می دهیم. در بدن انسان انواع و اقسام اعضاء مختلف و حواس گوناگون هست که هر کدام آلات و پیچ و مهره مخصوصی دارند که جزئی از ماشین بزرگ کالبد انسانی است. روح با هر یک از این آلات طبق وظیفه و استعدادی که در آنها هست عمل می کند. مثلاً با دست، پا، قلب، ریه، معده و هر کدام از قسمتهای کالبد اعمالی را که مجموع آن زندگی نامیده می شود بجای می آورد.

پنج- موضوع تفکر: برای مثال موضوع تفکر را که یکی از اعمال بدنی انسان است مورد توجه قرار می دهیم. اصولاً تفکر از روح است. از اثرات روح تفکر است. اگر بگویند روح چیست، گویم عقل و فکر است، عقل، فکر، بلکه تمام حواس همه یکی و از تراوشات روح است.

شش- رادیو و بدن: برای این که مطلب را متوجه شوید به رادیو که اختراع خود بشر است مثال می زنم: گویم رادیوئی در این مکان دارید نه سیم دارد نه بجائی وصل است. فقط به برق اتصال دارد. هرگاه برق وصل شد، روح به آن می دمد. در واقع رادیو به منزله جسم است و برق به منزله روح. حال می گویم اگر رادیو خراب باشد و در دستگاه آن خللی راه یابد هر چند برق به آن متصل کنند کار نمی کند، زیرا ماشینی که در اختیار برق است خراب شده. اگر بار دیگر رادیو را اصلاح کردند و خلل و خرابی آن را رفع نمودند باز به محض اتصال به برق کار می کند.

هفت- خرابی بدن چیست: بدن انسان نیز چنین است. روح همیشه هست اما اگر بدن خراب شد، خللی در آن پدید آمد روح دیگر با آن کار نمی کند، نمی تواند کار کند چون بدن فاسد شده و قابل استفاده روح نیست. هرگاه یک جزء بدن از کار بیفتد مثلاً انگشتی بریده شود و یا جزء دیگری فاسد گردد روح با آن قسمت عمل نمی نماید. هرگاه تمام بدن خراب گردد روح قادر به کار کردن با کالبد انسانی نیست.

هشت- مرگ چیست: در این صورت می گویند شخص مرده است. در این حال روح هست و روح زنده است ولی بدن خراب شده.

نه - عمل جراح و طبیب:  اگر توانستند جزئی از بدن را که خراب شده اصلاح کنند بار دیگر روح با آن عمل می کند، به این معنی که هرگاه دکترها و جراحان اعضاء فاسد را سالم و خرابی آن را ترمیم نمودند روح مجدداً با اعضاء مزبور کار خواهد کرد.

ده- زنده نگاه داشتن مرده: حال گویم اگر علم و دانش و معرفت بقدری ترقی کرد که در حال مرگ نیز بدن را طوری اصلاح کردند که قابل کار باشد روح با آن زندگی می کند. کما این که امروز هم بوسیله آمپول یا ادویه توانستند چند دقیقه عمر محتضر را به عقب بیندازند. اینها چیز مهمی نیست، در مقابل فلسفه یزدانی وحدت نوین حل و روشن است و هیچ نقطه مبهم و تاریکی در آن وجود ندارد.[1]

یازده - اگر برق نباشد: به مثال رادیو باز گردیم تا دلیل وجود روح و جسم را بطور روشن برای شما بیان سازم. گفتم رادیو باید همه چیزش مرتب باشد تا کار کند. حال می پرسم اگر  همه  چیز آن هم مرتب باشد ولی به برق وصل نشود آیا می تواند کار کند؟ خیر. چرا کار نمی کند؟ برای این که روح ندارد. دستگاه رادیو مرتب و سالم است، هیچ نقصی در او نیست ولی کار نمی کند و مرده است. هرگاه آن را به برق وصل کنندبدون اینکه چیزی به آن اضافه یااز آن کسر شود بکار می افتد.

دوازده- ماشین بدن: آری عزیزم، نور چشمم. بدن انسانی که یزدان مقتدر دانا درست کرده که نام آن را کالبد گویند ماشینی است که در اختیار روح گذارده شده. در مغز انسان انواع و اقسام پیچ و مهره و غیره وجود دارد که هر کدام آلت یکی از کارهائی است که روح بایستی انجام دهد.

سیزده- دستگاه های گوناگون: مثلاً آن کسی که زبان ندارد نمی تواند حرف بزند. روح دارد ولی آلت او خراب و لذا از سخن گفتن عاجز است. چشم آلتی است در اختیار روح. تاچشم هست روح ازآن استفاده می کند. اگر کور شود این کالبد و این امری که شما می بینید، نمی تواندچیزی بنگرد. پس روشن ومسلم شدکه روح در این عالم بدون آلت قادر بکار کردن نیست.

چهارده- بررسی در موضوع تفکر: چون صحبت از تفکر است راجع به تفکر می گویم. در مغز محلهائی است که هرکدام از این محلها اگر درست کار کرد روح با آن کار می کند و اگر مریض شد نمی تواند با آن خوب عمل نماید، می توان گفت که شعبه شعبه است مثلاً بیست و یک شعبه دارد که روح با آنها کار می کند.

 پانزده- حواس بیست و یک گانه: تاکنون شنیده بودید که انسان دارای پنج حس می باشد ولی حقیقت چنین نیست. حواس او خیلی بیشتر است که تا بیست و یک حس را برای دنیای فعلی می توان شرح داد[2] تمام این حواس را بیان خواهیم کرد، طرز کار آنها و حقیقت امرشان را نشان خواهیم داد. هر یک از این حواس محلها و آلاتی دارد که روح با آنها می فهمد و می تواند کار کند. مانند حس باصره و سامعه و شامه و غیره. جمعاً بیست ویک حس است. اگر محلهای هر یک از این حواس سالم باشد روح با آن عمل می نماید و هر کدام سالم نباشد روح با آن کار نخواهد کرد.

شانزده- جواب دانشمندان مادی: می گویند علمای امروز به تحقیق پیدا کرده اند، اگر رگ معینی از بدن شخصی را بردارند دیگر قادر به انجام عمل مربوط نخواهد بود، زیرا اجزاء و ذرات و سلولهای آن حس را از کار انداخته اند، دیگر نمی تواند کار و عمل کند و از روی این تجربه استدلال کرده اند که روحی در بین نیست. بگو ای عزیز همین امر دلیل ثبوت روح است. تو آن آلتی را که روح باید از آن استفاده نماید خراب کرده ای و دیگر نمی تواند با آن کار کند چنانکه در رادیو اگر آلتی برداشتید دیگر رادیو قادر نیست عمل خود را درست انجام دهد.

هفده - دلیل وجود روح: بنا به دلیل بالا روح هست. باز مثال می زنیم: در یک اتومبیل اگر بوق و ترمز خراب شود با این که اتومبیل هنوز کار می کند راننده نمی تواند از آلات مزبور استفاده نماید. انگشت روی بوق می گذارد، پا روی ترمز قرار می دهد لیکن به علت خراب شدن، از آن اسباب کاری ساخته نیست. هر وقت کاردانی آن را درست کرد بار دیگر بکار می افتد. بدن انسان نیز چنین است. روح که تقریباً به منزله راننده است هر موقع آلتی خراب شود، میل دارد با آن کار کند ولی چون خراب است نمی تواند با آن عمل نماید، مگر این که طبیب حاذق یا جراح ماهری آن را بار دیگر علاج ساخته و در اختیار روح گذارد.

هجده- خواب رادیو: باز هم از رادیو سخن بگویم: وقتی که رادیو را روشن کردید روح به او داده اید ولی خفته است. پریسپری یا قالب مثالی در آن موجود است ولی هنوز روح عمل کننده در آن نیست. این رادیو در حال خواب است، درست مانند انسانی که در خواب باشد، پریسپری در او هست و روح از او کناره گرفته. با وجود خواب ممکن است صداهای خرخر و تق تق بکند (مانند آدم خواب که بدنش اعمالی را انجام می دهد و صداهائی غیر ارادی مثل خرخر و امثال آن می کند). هنوز رادیو اتصال به جائی نکرده و محلی را در اختیارش نگذاشته اند.

نوزده- بیدار می شود: مثلاً اگر ایستگاه تهران را گرفتید روح در او داخل می گردد، بیدار می شود و شروع می کند به حرف زدن (البته به شرط اینکه سلامت باشد) روح و پریسپری با هم کار می کنند یعنی هم برق و هم نیروی فرستنده ایستگاه به اتفاق خود رادیو که به منزله کالبد است متفقاً عمل بیداری را انجام می دهند. بگوئید: اگر رادیو روح ندارد شما هم ندارید.

بیست- روح چیست؟: اگر می پرسید روح چیست عزیزم بگو برق چیست که به رادیو جان داد که صحبت می کند؟ از این مثال راحت تر و ساده تر می خواهید؟ اگر گفتید اصل برق چیست روح را هم می توانید بگوئید[3] حال هرگاه از آن ایستگاه فرستنده تهران بروید و ایستگاه مشهد را بگیرید حرف می زند، هر وقت تمام شد مطلب را می خوابانید خاموش می شود و به کلی می میرد. دیگر هیچ اثری ندارد. کالبدی است در آنجا افتاده.

بیست و یک- آیا روح می میرد!: بگو ای عزیز حالا که این رادیو اینجا افتاده و مرده و روح در او نیست آیا برق هم دیگر وجود ندارد؟ آیا برق در عالم مرد؟ اگر برق در عالم مرد روح هم مرد. اگر برق هست ولی رادیو مرده پس روح هم هست ولی آدمی مرده است. البته این که مرده گوئیم مقصود لفظ است نه اینکه از بین رفته باشد. هیچ چیز در عالم از بین نمیرود و جسد آدمی هم پس از مرگ تحول پیدا میکند ولی ذره ای از آن از بین نخواهد رفت. آیا این دلیل درست نیست؟ قوی نیست؟ سپاس یزدان مقتدر دانا و توانا را که امر او حقیقت را در جهان آشکار و روشن می سازد.

بیست و دو- سلامت تفکر: این بود مکانیسم تفکر که بر شما روشن گردید. هرگاه در حال سلامت بودید روح با آن کار کرده تجلی می نماید. پس معنی تجلی را هم دانستید، مادام که سالم نباشید آن محل نمی تواند درست کار کند، هرگاه سلامتی حاصل شد آن هم خوب عمل خواهد نمود. یزدان بزرگ را سپاسگزار باشید. پس سلامتی بسیار بسیار دخیل شد برای جلوه روح. همانا که فکر و عقل و شعور و دیدن و شنیدن همه چیز از جلوه های روح است. آیا این دلیل بارز و روشنی نیست؟

بیست و سه- آیا روح بزرگ می شود؟: دانستید حلول روح در بدن انسان چگونه است و از چه موقع داخل آن می شود؟ در عالم لایتناهی روح همیشه بوده و هست و خواهد بود و فنا و زوالی برای آن متصور نیست. هر کدام از آلتها و ابزارکامل شود روح با آن کار می کند چه در حال جنینی چه در حین بچگی.

هر چه ماشین بدن  تکمیل شود روح با آن بهتر عمل می نماید. پس اینکه می گویند رشد پیدا کرد، بزرگ شد، رشد فکری و عقلی یافت مراد همین است. روح کم یا زیاد نمی شود، کوچکی و بزرگی و کوتاهی و بلندی ندارد، همیشه به یک میزان است ولی آلت و ابزار مورد استفاده او رشد و نمو می کند. آلتی حاضر شده برای اینکه مثلاً دوران یک سالگی را طی نماید. روح به همان اندازه از آن استفاده می کند. بعداً هر چه رشد کند یعنی ظرف بزرگتر گردد روح بیشتر از آن استفاده می کند.

مثلاً حواس بینائی یا شنوائی یا وجدان طفل دو ساله باندازه یک مرد سی ساله نیست به علت اینکه ظرف او هنوز رشد نکرده و استعداد ندارد. یک رادیوی پنج لامپ به قدر پنج لامپ از برق استفاده می کند و رادیوی ده لامپ بقدر ده لامپ از آن استفاده می برد (و طبیعی است ترانزیستور شرایط مخصوص خود را دارد. مصحح) . برق همان برق است و کوچک و بزرگ و کم و زیاد نشده بلکه ظرف کالبد رادیو تفاوت کرده به علاوه قابلیت هم متفاوت است.

بیست و چهار- عدم تساوی در خلقت و علت حقیقی آن: این که اخلاق و روحیه را متفاوت می بینید به جهات فوق است. حال دانستی علت عدم تساوی در عالم خلقت چیست؟ ماشین بدن که در اختیار روح گذارده شده با هم تفاوت دارد، کوچک و بزرگ و قوی و ضعیف است. روح با آن به همان اندازه که هست کار می کند و بیشتر از آن نمی تواند با آن عمل نماید.

اینست که اشخاص در زندگی حدود عملشان با یکدیگر فرق دارد و هر کسی راه و روش زندگی خود را به یک شیوه می سازد که با دیگری متفاوت است و تجاوز از آن نمی تواند بکند، مگر با تمرین آن حس بخصوص. پس در این عالم تساوی کامل میسر نیست و این بحث علیحده ایست که بعدها مورد بررسی قرار می گیرد ولی اصل مطلب همین است که گفته شد.(فراموش نشود که در عالم لایتناهی عدالت و تساوی کاملاً برقرار است.)

بیست و پنج- اهمیت سلامت: بدیهی است سلامت مزاج که بدست خود بشر تقویت و تضعیف می شود و زیاد و کم می گردد در تقویت یا تضعیف یا فاسد کردن این ماشینها تأثیر کرده و آن را تغییر می دهد. همچنین سلامت پدر و مادر در سلامت نطفه بسیار مؤثر است و چه بسا نطفه ای در اثر خطای پدر و مادر که به سلامت خود لطمه وارد کرده اند خراب شود و ماشین بدنی و دستگاههای آن فاسد گردد و سرنوشت او را عوض کند. اینست که حفظ سلامت برای هرکسی از جمله واجبات است.

بیست و شش- ماشین جوجه گیری- انسان ساختگی!: این که برای جوجه گیری ماشین ساخته شده چیز مهمی نیست. وسیله را آماده کرده اند که با آن جوجه عمل می آید. اگر بتوان با همان موادی که کالبد جوجه یا انسان تشکیل می شود با حفظ تناسب طبیعی، کالبد معین و کامل را برای روح ساخت قطعا روح با آن کار می کند. پس این کالبد آنقدر ارزش ندارد[4]

خودکشی و غذا نخوردن آلت روح را فاسد می کند. مردن هم همین است و چندان مهم نیست. اصل اینست که آلت درست شود و آماده گردد. هر که میخواهد بسازد. چه با عمل تناسلی آن را درست کنید چه با چیز دیگری فرق نمی کند.

بیست و هفت- ولی نمی توانید: ولی فعلاً شما نمی توانید آلت دیگری درست کنید و وسیله ای جز عمل تناسلی برای ساختن کالبد انسانی در اختیار ندارید. چرا که هنوز بشر نتوانسته بفهمد که تمام جزئیات بدن انسان یا حیوان یا گیاه و غیره از چه موادی درست شده و با چه میزانی و تناسبی باید آنها را به یکدیگر مخلوط کرد که مصنوعات عالم از آن درست شود.

بنابر این هر وقت آلت را درست کردید روح با آن کار می کند.

روح امر پروردگار است و اصل همان است. روح و جسم همگی به عالم لایتناهی مربوط است.

آلت زیاد ارزش ندارد. هر آلتی تکمیل کنید روح با آن کار می کند.

کیست که منکر این حقایق شود و کدام عالم می تواند از روی خرد آن را انکار کند؟

بیائید ای دانشمندان این سخنان درست و این حقایق روشن الهی را بررسی کنید و از آن توشه برگیرید.

خلاصه

نتیجه مطالبی که در این بیان گفته شد اینست: در سراسر عالم آفرینش ماشینهای مختلفی هست که آن را مخلوقات نامند. روح عالم یا امر پروردگار با هر یک از اینها طبق استعدادی که دارند عمل می کند. روح کوچک و بزرگ توانا و ناتوان نمی گردد و قدیم و جدید نیست بلکه آلت و اسباب با هم تفاوت دارند که روح با هر یک از آنها به حدی که ظرفیت دارند کار انجام می دهد.

خاتمه و نتیجه

بیست وهشت- ورزش و پرورش: در خاتمه مقاله سخنی از ورزش گویم. انسان هر یک از حواس و قوای خود را پرورش دهد آن محل، آن قوه، یا آن حس مخصوص قوی  می گردد. فی المثل اگر تنها بازو را ورزش دهید پس از مدتی نیرومند می شود. هرگاه فقط پنجه را به ورزش اندازید قوی می گردد. چنانکه دیده اید پهلوانان هر کجای بدن خود را تربیت کرده اند همانجا ستبر و بزرگ شده است. اشخاصی که شغلشان ایجاب می نماید که مثلاً پنجه با بازویشان زیاد کار کند همانجا بیش از حد معمولی قوی خواهد شد. ساز زن گوشش بیشتر از مردم عادی قوی است و با آن می تواند انواع آوازها را از هم تمیز دهد و صداهای زاید و پارازیت ساز را تشخیص نماید و اینکار برای مردم عادی میسر نیست چرا چون بیشتر به آن حس توجه یافته و بیشتر آن را ورزش داده است. یک نفر سخنران قوه حرف زدن یا ناطقه اش را با تمرین قوی می نماید. یک نفر هیپنوتیزور، قوه چشم خود را قوی می کند و یک نفر شکارچی قوه دیدش تیز می شود و به همین ترتیب سایر حواس. در واقع حواس انسان مانند ماشینی است که هرگاه در گوشه بیکار و بی مصرف افتد بالاخره زنگ زند و از بین برود لیکن اگر مشغول کار شود و درست از او توجه و مواظبت کنند همیشه پاک و درخشان می ماند.

بیست و نه- اخلاق چیست؟ اخلاق دنبال کردن کار خوب و بد است و مسئولیتی که ازآن ناشی می شود از همین راه پدید می آید. مثلاً چنان که زیاد بدنبال شهوت رفتند پیچ و مهره و ماشین حس شهوی قوی می شود و انسان به کارهائی که موجب زیان و خسران او و جامعه است دست می زند. برعکس اگر دنبال حس محبت به نوع و عاطفه برود این قوه قوی و نیرومند و ورزیده شده و کارهای زیادی در این حدود می کند. روی این اصل است که مربیان بزرگ اخلاق و بشریت همیشه گفته اند که دنبال عمل زشت نروید که شما را به سوی گمراهی و فساد می کشاند.

سی - مسئولیت چیست؟ هر گاه انسان عمل ناصوابی را پیروی نماید، چون در اثر این پیروی آلت مربوط به آن حس ورزیده شده و آدمی را به کار زشت می کشاند، لذا گفته اند که انجام عمل زشت مسئولیت دارد. در واقع موضوع مسئولیت ارتکاب عمل ناشایسته و نظایر آن را دنبال کردن است که نتیجه آن همان پرورش حواس مربوط می باشد. چنان که هرگاه کسی زیاد بدنبال اعمال جنسی رود در این کار ورزیده شده و در کارهای شهوانی افراط می کند.این است که از دست دادن تعادل حواس و پیروی کردن از کارهائی که قسمتی از حواس را بیش از حد پرورش دهد و نتیجه نامتناسب داشته باشد مسئولیت دارد و تولید عواقب بد برای انسان می کند، این همان مطلب است که در زبان اخلاق کار زشت و شرم آور و در زبان دین گناه نامیده شده. برعکس دنبال کردن کارهای خوب و انجام نظایر آنها قسمتهای مفید و لازم را در محل حواس پرورش داده موجب نتایج نیکوئی می شود که در زبان اخلاق اعمال حسنه و در زبان دین به ثواب مرسوم گردیده است.

سی و یک- علت اختلافات عالم خلقت: به طور خلاصه می گویم اختلافاتی که در بین مردم وجود دارد و اینکه هرکسی دارای یک عقیده و یک رأی خاص می باشد از تفاوت آلت حواس سرچشمه می گیرد یعنی تفاوتی که در ماشین های مختلف کالبد افراد هست باعث ایجاد این همه رنگ های گوناگون است که در رفتار و عقاید مردم یافته می شود و الا روح در اصل یکسان است.

سی و دو- قاعده کلی: پس هرگاه بشر هر یک از این حواس بیست و یک گانه را تقویت نماید همان حس بخصوص قوی می گرددوقابلیت ظرف آن برای عمل کردروح بیشتر می شود یعنی آن ماشینی که در گوشه ای بلامصرف و معطل مانده بود اکنون به کار افتاده، گرد و غبار و زنگهای آن زدوده شده، صیقل یافته و با قدرت و درخشندگی مشغول تجلی و عمل گردیده است. بدیهی است وقتی شرح حواس را جدا بیان کردم خواهید دید که ورزش و تمرین چه تأثیرات بزرگی در زندگی انسان و آماده کردن بشر برای یک حیات روحی عالیتر خواهد داشت که او را از این زندگی که تا این تاریخ در دنیا داشته ارتقا می دهد و بالا می برد. آری عزیزم از همین راه و روی همین پایه و مبنا اسرار ارتقا و ترقی بشر را که باید برای دنیا پیش بیاید بیان خواهم کرد.

داستانی در مورد روح


داستان دکتر معین در خصوص قدرت روح انسان



 

 



آقای دکتر معین در خصوص «قدرت روح» می گوید: یک بچه فرانسوی را در حضور من خواب کردند، بعد از من پرسیدند که از او چه جوابی می خواهی؟ من گفتم که او را بفرستید تهران. بچه جواب داد که الان تهران هستم، مثلاً میدان توپخانه. گفتیم اینجا را شرح بده. بچه ای که هرگز به ایران نیامده بود تمام آن را شرح داد، آنجا اینجور است، یک خیابان این طرف است یک خیابان آن طرف، ساختمان اینجور، مجسمه اینجور و خصوصیات دیگر. (گفت تا اینجا برای ما خیلی عجیب نبود. یعنی می توانستیم یک توجیهی بکنیم، و می گفت بعد وقتی من برای بعضی از ماتریالیست ها گفتم همین طور توجیه می کردند، البته توجیه به معنی احتمال نه توجیه علمی، که شاید آن عامل، فکر تو را می خوانده چون تو که می دانی تهران چگونه است، او فکر تو را جذب می کرد بعد پس می داد به این بچه، پس این بچه وضع تهران را می توانست بفهمد از طریق تو).
گفت بعد کجا؟ گفتم بفرستیدش میدان ژاله رفت میدان ژاله. گفتیم آنجا را توصیف کن. همین جور توصیف کرد که واقعا میدان ژاله بود. گفت دیگر کجا؟ گفتیم بفرست چهارصد دستگاه. رفت چهارصد دستگاه. باز همین جور تصریح کرد که چهارصد دستگاه بود تا فرستادیم خانه خودمان. خانه را همان طور تشریح کرد که بود. رفت داخل خانه. گفتیم حالا چی می بینی؟ گفت پله را اینجور رفتیم بالا و این طرف یک اتاق است و آن طرف یک اتاق، و اتاقی را نشان داد که آنجا یک خانمی است که الان خوابیده (ساعت در حدود سه بعد از ظهر بوده).

نشانیهایی داد که همان نشانیهای خانم دکتر معین بوده (می گفت باز تا اینجا هم کمی قضایا قابل توجیه بود). فرستادمش داخل کتابخانه خودم، گفتم آن اتاق روبرو که می گوید، بگویید برود در آن اتاق بگوید آنجا چیست. آنجا که رفت بر خلاف آنچه من فکر می کردم گفت آنجا اتاقی است خالی، هیچ چیز در آن اتاق نیست، فقط دو تا تابلو دیده می شود که آنها را هم به پشت گذاشته اند. من تعجب کردم، کتابخانه من که اینجور نیست!

آمدم منزل بلافاصله آن را برای خانمم نوشتم که در فلان روز، فلان ساعت وضع خودت را بگو و مخصوصاً وضع کتابخانه من را تشریح کن. جواب نامه به فاصله کمتر از یک هفته آمد، معلوم شد که در آن روز اینها می خواسته اند اتاقها را پاکیزه یا رنگ کنند و بدون اینکه قبلاً از من اجازه گرفته باشند تمام کتابها را از کتابخانه من بیرون برده بودند و آن دو تابلو، دو تابلوی عکس بوده و اتفاقا فقط همان دو تابلو داخل اتاق بوده است.
دیگر این جهت را حتی من هم نمی دانستم که بگویم شخص عامل این را از فکر من گرفته است و دارد به این بچه انتقال می دهد، که وقتی ما به ماتریالیستها گفتیم که شما این را چگونه توجیه می کنید گفتند دیگر ما برای این توجیهی نداریم.

ظهور قدرت های روحی انسان در خواب مصنوعی:
به هر حال این مطلب که در اثر خواب مصنوعی، حواس انسان یک حساسیتی پیدا کند که از دور ببیند و از دور بشنود، اجمالاً نشان می دهد که در انسان یک نیروهایی وجود دارد غیر از این نیروهایی که ما با آنها آشنا هستیم. حالا به ماهیت و حقیقتش فعلاً کار ندارم که بگویم این نیرو مجرد است یا مجرد نیست، با شرایط مادی جور در می آید یا جور در نمی آید. ولی آن مقداری که بشر می تواند به دست بیاورد همین است که از طریق خواب مصنوعی و تعطیل کردن قوه حس و شعور و اراده و کنار زدن اینها می تواند قوه دیگری را که در روح او هست استخدام کند و از این قوه کارهای خارق العاده ببیند.

این، راه را باز می کند برای اینکه این قوه نهانی عجیب که در افراد هست و در حال خواب مصنوعی ظهور می کند آیا ممکن نیست بجای اینکه در اختیار یک فرد دیگر قرار بگیرد در اختیار شعور ظاهر خود انسان قرار بگیرد یعنی دیگر احتیاج نباشد ما شعور ظاهر را کنار بزنیم دیگری بیاید این قوه را به کار بیندازد، بلکه افرادی خودشان عامل باشند و خودشان معمول و به عبارت دیگر قوه اراده خودشان بر این شعور مرموز که در وجودشان حکمفرماست حکومت کند به طوری که هر وقت بخواهند و اراده کنند آن قوه را به کار بیندازند، بخواهد چیزی را حس نکند حس نکند، بخواهد سدی در مقابل عوامل خارجی ایجاد کند، ایجاد کند. من خیال نمی کنم این مقدارها قابل تردید باشد.


دنیایی که ما در ان زندگی میکنیم خیلی پر ارزش به نظر میرسه البته برای ۹۰ درصد مردم جهان .میدونید چرا .خب معلومه به خاطر اینه که برای بعضی ها خیلی شیرینه چون پول دارن چون قدرت ونفوذ دارن حالا اونهای که ندارند چه باید بکنند شما میدونید .خب خیلی سادست چون شما همه چیز دارید ولی جلویی چشمایی شما نیست چون تو دستهای شما نیست خب حالا که نیست چی کار باید بکنیم باید غصه بخوریم باید همیشه ناراحت باشیم خب معلومه که نه .باید قوی و محکم بود باید اون چیز های رو که دوست دارید رو طلب کنید قدرت قانون جاذبه همیشه فعاله باید بهش اعتماد کنید باید بهش هیمان داشته باشید اونو صدا کنید هر چیز رو که دلتون میخواد صداش بزنید فقط صداش بزنید بگید هر چیزی رو که دوست دارید بهش بگید ازش طلب کنید اون به سوال شما پاسخ میده .اصلا فکره مدت زمانش نشید فقط طلب کنید حتی طوری طلب کنید که در وجود تان دیگه ازش سیر شده باشید تا این حد اصلا کوچک وبزرگ بودن اون مهم نیست فقط کافیه قدم اول رو بردارید تا اخر برید و بعد نتیجه اش رو ببینید و باور کنید من همین کار رو کردم که الان کاملا موفق هستم هر چیزی رو که دوست داشته باشم بهش میرسم چون این راز رو فهمیدم .یه بار امتحان کنید ولی درست ................. امروزه افراد موفق کسانی هستند که عزم و اراده جزم می کنند و برای زندگی خود هدفهای بزرگی دارند و هیچ موقع نا امید نمی شوند شما چطور هستید ایا بر اراده خود مسلط هستید یا نه ایا به اهداف بزرگ فکر می کنید یا نه ایا انچه که هستید را قبول دارید یا نه ایا از موقعیت خانواده خود راضی هستید یا نه ایا از شغل یا تحصیلات خود راضی هستید یا نه .اگر هیچ یک از اینها را ندارید یا اگر دارید ولی راضی نبودید از الان تعقیر و تحولاتی در زندگی خود ایجاد کنید بله شما می توانید اینها یک انرژی مثبت نیستند بلکه یک اصل مثبت می باشند که استفاده درست از ان شانس شما را در زندگی تان تبدیل به واقعیت می کند باید بخواهید انچه را که می خواهید بله اگر در زندگی شما وجود ندارد باید در رویاهای شما وجود داشته باشد همه ان چیزها را در رویاهایتان بخواهید مستقیم به ان فکر کنید خود را در وفور نعمت ببینید  یک حس کاملا واقعی را برای خود درست کنید به طوری که حس کنید دیگر به ان نیازی ندارید وقتی که این حس را در خود ببینید طبق قانون جاذبه رویاهای شما پدیدار خواهد شد البته این حس را همیشه درون خود نگه دارید و به چیزهای بزرگ تری نیز فکر کنید این یک واقعیت است کافیست یک بار ان را درست امتحان کنید ان وقت شما هم جزو ان دسته از افراد موفق خواهید بود  این راز قانون جاذبست

 

کمی به گذشته خودتان نگاه کنید حتی لحظات بدتان به یاد بیاورید ببینید که چه زود گذشت اما جز ناراحتی برای شما باقی نماند هر چه بود گذشت با تمام خاطرات بد وخوب که برای شما جذابیت دارد شاید هم ندارد حال گذشته خود را ورق زدید چه بر شما گذشت ایا بد بود یا خوب .خیلی هاگذشته خود را بیشتر دوست دارند تا حال را.شما چطور بله خود شما کمی فکر کنید و با موقعیت فعلی خود در نظر بگیرید اگر موقعیت قبلی تان بهتر بود خوب سریعا به افکار خود مراجعه کنید که چرا قبلا بهتر از حال است حتما دلیل قانع کنندهای برای خود پیدا کنید و روی یک کاغذ بنویسید حتما این کار را انجام بدهید حال افکار را ازاد کنید به هیچ چیزی فکر نکنید جز کاغذ نوشته شده البته این کار در صورتی انجام می گیرد که گذشته شما بهتر از حال باشد حالا کاغذ را بخوانید و به چیزهای نوشته شده فکر کنید و همان چیزها را برای حال خود بخواهید و به مدت چند دقیقه هم که شده به ان تمرکز کنید یک انرژی مثبت درون شما ایجاد خواهد شد که به چیزهای که دوست دارید فکر کنید و این کار را بیشتر و بیشتر انجام دهید البته همیشگی اش نکنید ولی روزی یک بار به مدت پنج دقیقه انجام دهید کم کم ارتباط خود را با افکار خود نزدیک تر کنید هر چه این کار شما بهتر صورت گیرد شما به هدفتان نزدیک تر خواهید شد حال قانون ثابتی که چقدر این کار شما طول بکشد وجود نداره تمام رخداد ها احتیاج به زمان داره مطمعن باشید که جواب خود را خوهید گرفت و برای شما ثابت خوهد شد که قدرت افکار و قانون جاذبه چقدر تاثیر مثبت در زندگی شما خواهد داشت یک بار هم که شده امتحان کنید این یه اصل و واقعیت میباشد که همه باید از ان استفاده کنند .موفق باشید

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در سه شنبه نوزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





  قدرت افکار منفی

 
فیزیک کوانتوم در مورد قدرت افکار منفی اینطور نتیجه گرفته است که افکار منفی در برابر افکار  مثبت زود تر به سر انجام خواهد رسید یعنی جواب یک انرژی منفی یا افکار منفی را زودتر خواهید گرفت پس سعی کنید انرژی منفی را از خود دور نگه دارید و انرژی مثبت را جایگزین انرژی منفی کنید حتی برای یک لحظه تا بتوانید انرژی لازمه را بدست اورید و افکار را درگیر نکنید.

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | 2 نظر





 





 کیفیت انرژی بر افکار

امروزه به طور علمی ثابت شده که یک انرژی مثبت صدها بار قوی تر از یک انرژی منفی می باشد پس شما راهی را انتخاب کنید که سرشار انرژی مثبت است و ان را به راحتی به خود تجویز کنید هر چه قدر انرژی ذهنی شما بیشتر افزایش پیدا کند شما هم بیشتر به افکارتان مسلط خواهید شد در نتیجه بیشتر با افکار ذهنی خود هم جهت خواهید بود و این انرژی را برای یک لحظه هم که شده به سر حد برسانید ان وقت بمب انرژی خواهید بود و ان لحظه فوق العاده شیرین خواهد بود که شما یک انرژی مثبت و یک افکار مثبت را به کاعنات سفارش کردید ومنتظر پاسخ ان باشید.

 

 

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





  چگونگی درک افکار


همانطور که می دانید درک کردن افکار به معنی انرژی برتر و مثبت بر ذهن وقدرت جاذبی بدن می باشد که در فعال کردن قانون جاذبه و کاعنات نقش به سزای دارد وبه پاسخگویی افکار کمک بسیار می کند و شما قادر به بهتر درک کردن افکار خود می شود باید به خودتان فرصت بدهید حتی در شرایط فوق العاده حاد زندگی چون انسان در شرایط های سخت ودشوار قدرت افکار ان بسیار کند می شود و به درستی نمی تواند تصمیم بگیرد چون استرس کاذب بر جسم و روح ان وارد شده و انرژی داخلی به تحلیل می رود.

 

 

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





  بالا ترین حد انرژی

میدانید که بالا ترین حد انرژی در چه زمان بدست می اید در زمانی که شما در افکار خود به ان چیزی که خود را با ان هم جهت کرده اید رسیده اید و دیگر  هیچ کمبودی در ذهنیت خود نمی بینید و حتی از ان چیز سیر هم خواهیدشد و ان برای شما کاملا طبیعی خواهد شد که در بالا ترین حد انرژی شما به ان رسیده اید با این کار قدرت انرژی خود را بسیار افزایش داده اید.

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





 حیله افکار


بد ترین چیز برای از بین بردن انژری و توانای انسان منفی گرایست که البته طبق امار های بدست امده امروزه بیش از 46درصد مردم جهان منفی گرا هستند و به همین دلیل در زند گی روز مره خود دچاره مشکلات زیادی می شوند و حتی حاضر نیستند که کوچکترین تجدید نظر در افکار خود بدهند چون از قدرت جاذبی خود هیچ اطلاعی ندارند.

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





  بزرگ ترین قدرت روح

ایا می دانید که روح انسان دارای جاذبه فوق العاده قدرتمندیست که در وجود ما  بطوره نا منظم مخفی شده که گاه انسان را در بر میگیرد مثل افکار .ذهنیت  اندیشه.خلاقیت.کافیست بخواهید با هر کدام از این جاذبه ها در یک جهت مثبت قرار بگیرید ان وقت جهان هستی رنگ تازه ای به خودش می گیره و شما به باور هاتان خواهید رسید .

 

 

 

 

 

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388  | نظر بدهید





 





 توانایی انسان و انرژی او

    

بشر دارای  توانای فوق العاده قدرتمندی می باشد به نام (انرژی)که این انرژی

به صد ها بخش تقسیم می شود که قدرتمند ترین بخش این انرژی ، ذهن و افکار

می باشد و درک کردن این بخش  به معنای رسیدن به تمامی اهداف بشر در زندگی

می باشد (دکتر آماندا سوریا)
...................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در پنجشنبه دوم مهر 1388  | 2 نظر





 





 توانایی افکار در احساسات

                

وقتی که احساس شکست می کنید وقتی که از چیزی ناراحت هستید یا در هر شرایطی

ناراحت کننده ای که قرار گرفته اید هیچ می دانید که خیلی ساده می توانید تغییرش بدهید

کافیست یک موسیقی زیبا گوش بدهید آواز بخوانید یا به یه نوزاد  در حال خنده فکر کنید .

 یا کسی که دوستش دارید این کار حس شما را تغییر میدهد و آن فکر را در ذهن تان نگاه دارید

بعد میبینید که چه حس زیبای خواهید داشت .(دکتر اندرسون ویلیا)
...................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در پنجشنبه دوم مهر 1388  | نظر بدهید





 





 طبیعت افکار

      

هر چیزی را که ذهن انسان بتواند درک کند می تواند جذب کند یعنی بدن ما محصوله

افکاره ماست و ما در علم پزشکی متوجه شدیم که طبیعت افکار و احساسات تا چه

درجه ای میتونه تعیین کننده ساختار و جنس فیزیکی و عملکرده بدنه ما باشه و رشد

رو افزایش بده(انیشتین

.....................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه یکم مهر 1388  | نظر بدهید





 





 قدرت تجسم

  


هر انچه که ما هستیم نتیجه افکاریست که ما داشته ایم وقتی چیزی رو تجسم میکنید

سپس ان را پدید میاورید (دکتر مارتین لوترکینگ)
....................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه یکم مهر 1388  | نظر بدهید





 





 راز

 

این راز بزرگ زندگیست این راز جوابه تمامه چیز هایست که تا کنون بوده تمامه

چیز های که هست و تمامه ان چیزی که روزی خواهد بود (راف والدر امرسون

شاعر بزرگ امریکایی )
...................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه یکم مهر 1388  | نظر بدهید





 





 شادی و سلامت و ثروت

                         

 در واقع این راز هر چیزی رو که ارزو دارید  بهتون می ده .

شادی.سلامت.ثروت..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
...................................

|+| نوشته شده توسط حامد رجبی در چهارشنبه یکم مهر 1388  | نظر بدهید





 





 نام بزرگانی که از این راز مطلع بودند

         


 نام بزرگترین افراد بشر که از این راز بزرگ اطلاع داشتند ..

افلاطون.شکسپییر.نیوتون.هوگو.بتوون.لینکول.امرسون.ادیسون.

انیشتین.


تأثیر توجه به خدا در قدرت روح 

در زندگى انسان همیشه مشکلاتى بوده و هست و این طبیعت زندگى دنیا است ، و هر قدر انسان بزرگتر باشد این مشکلات بزرگتر است ، و از این رو مى توان به عظمت مشکلاتى که پیامبر در آن دعوت بزرگش با آن روبرو بود پى برد.

ولى مى بینیم خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که براى کسب نیرو و سعه صدر بیشتر در برابر انبوه این مشکلات ، به تسبیح پروردگار و نیایش و سجده بر آستانش روى آورد، این نشان مى دهد که عبادت اثر عمیقى در تقویت روح و ایمان و اراده آدمى دارد.

از روایات مختلف نیز استفاده مى شود که پیشوایان بزرگ هنگامى که با بحران ها و مشکلات عظیم روبرو مى شدند به در خانه خدا مى رفتند و در پرتو عبادتش آرامش و نیرو مى یافتند.

این نکته نیز قابل توجه است که اعمال نیک و عبادات سرچشمه حصول خلق های پسندیده نفسانى است ، و هنگامى که این اعمال به حد کافى انجام گرفت و آن خلق های پسندیده در نفس انسان قوت یافت ، آن خلق و خوی ها  نیز به نوبه خود سرچشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگى خدا خواهد شد.

یکى از مهمترین آثار ایمان به خدا همان وسعت روح ، و بلندى افق فکر، و شرح صدر و آمادگى مقابله با مشکلات و مصائب و مبارزه با هیجانات نامطلوب نعمت ها است .

امیر مؤ منان على (علیه السلام ) ضمن دعاهائى که در آن سرمشق به یاران خود مى دهد عرض مى کند: نسئل الله سبحانه ان یجعلنا و ایاکم ممن لا تبطره نعمة ، و لا تقصر به عن طاعة ربه غایة ، و لا تحل به بعد الموت ندامة و کئابة ؛ از خدا مى خواهیم که ما و شما را از کسانى قرار دهد که هیچ نعمتى آنها را مست و مغرور نمى سازد، و هیچ هدفى آنها را از طاعت پروردگار باز نمى دارد، و پس از فرا رسیدن مرگ پشیمانى و اندوه دامانشان را نمى گیرد".1

 

ایمان و آرامش (سکینه)

"سکینة " در اصل از ماده "سکون " به معنى یک نوع حالت آرامش و اطمینان است ، که هر گونه شک و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پیچیده ثابت قدم مى گرداند، "سکینه"  با ایمان رابطه نزدیکى دارد، یعنى زائیده ایمان است ، افراد با ایمان هنگامى که به یاد قدرت بى پایان خداوند مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند ، موجى از امید در دلشان پیدا مى شود، و اینکه مى بینیم در بعضى از روایات "سکینه " به ایمان تفسیر شده و در بعضى دیگر به یک نسیم بهشتى در شکل و صورت انسان همه بازگشت به همین معنى مى کند.

یکى از مهمترین آثار ایمان به خدا همان وسعت روح ، و بلندى افق فکر، و شرح صدر و آمادگى مقابله با مشکلات و مصائب و مبارزه با هیجانات نامطلوب نعمت ها است

در قرآن مجید مى خوانیم : «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا » 2 ؛ اوست آن کس که در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند. و سپاهیان آسمان ها و زمین از آنِ خداست، و خدا همواره داناى سنجیده‏کار است.

 و در هر حال این حالت فوق العاده روانى ، موهبتى است الهى و آسمانى که در پرتو آن ، انسان مشکل ترین حوادث را در خود هضم مى کند، و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس مى نماید. پا بر جا و آرام بایستند

 

آرامش روح در سایه ایمان

بنابراین اولیاء  خدا کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله اى نیست ، حجاب ها از قلبشان کنار رفته ، و در پرتو

نور معرفت و ایمان و عمل پاک ، خدا را با چشم دل چنان مى بینند که هیچگونه شک و تردیدى به دل هایشان راه نمى یابد، و به خاطر همین آشنائى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است ، غیر خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى مقدار است

کسى که با اقیانوس آشنا است ، قطره در نظرش ارزشى ندارد و کسى که خورشید را مى بیند نسبت به یک شمع بى فروغ بى اعتنا است .

و از اینجا روشن مى شود که چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمت هائى که انسان در اختیار دارد و یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشى مى شود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است ،اولیاء و دوستان راستین خدا از هرگونه وابستگى و اسارت جهان ماده

آزادند، و "زهد" به معنى حقیقیش بر وجود آنها حکومت مى کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مى کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى دارد.

بنابراین "غم ها" و "ترس هائى " که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آینده نگه مى دارد در وجود آنها راه ندارد.

یک ظرف کوچک آب ، از دمیدن یک انسان متلاطم مى شود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى طوفان ها کم اثر است و به همین دلیل اقیانوس آرامش مى نامند «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»3 ؛ تا بر آنچه از دستتان می رود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان می آیدشادمانی نکنید و خدا هیچ متکبر خود ستاینده ای را دوست ندارد .

 سکینه موهبتى است الهى و آسمانى که در پرتو آن ، انسان مشکل ترین حوادث را در خود هضم مى کند، و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس مى نماید. پا بر جا و آرام بایستند

نه آن روز که داشتند به آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا مى شوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فکرشان بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد.

به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکم فرماست و بگفته قرآن «أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون»َ4 و یا به تعبیر:یاد خدا مایه آرامش ‍ دلها است

خلاصه اینکه غم و ترس در انسا نها معمولا ناشى از روح دنیاپرستى است ، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است .

 

آرامش بى نظیر!

اگر ایمان هیچ ثمرى جز همین مسأله آرامش نداشت کافى بود که انسان با تمام وجود از آن استقبال کند، تا چه رسد به

ثمرات و برکات دیگر.بررسى حال مؤ منان ، و افراد بى ایمان ، روشنگر این حقیقت است که گروه دوم در یک حال اضطراب و نگرانى دائم به سر میبرند، در حالى که گروه اول از اطمینان خاطر بى نظیر بهره مندند، و در سایه آن هرگز از کسى جز خدا نمى ترسند: «یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا» 5 ؛ از هیچ کس جز خدا بیم ندارند. و خدا براى حسابرسى کفایت مى‏کند.

هرگز ملامت ها و سرزنش این و آن در اراده آهنینشان اثر نمى گذارد .هرگز به خاطر آنچه از دست داده اند غمگین نمى شوند، و به آنچه دارند دلبستگى شدید ندارند، و این دو اصل سبب مى شود که آرامش روحى آنها به خاطر گذشته و آینده متزلزل نشود .

و بالاخره هرگز در برابر حوادث سخت سست نمى شوند، و اندوهى به خود راه نمى دهند،

مؤ من در میدان حوادث خود را تنها نمى بیند، دست لطف و حمایت خدا را دائما بر سر خویش احساس مى کند، و یارى فرشتگان را در وجود خویش لمس مى کند.در حالى که اضطراب حاکم بر افراد بى ایمان از خلال گفتار و رفتارشان مخصوصا به هنگام وزش طوفان هاى حوادث کاملا محسوس ‍ است .

 

دو وسیله مهم آرامش

خداوند بلند مرتبه فرمود : لشکریان آسمان ها و زمین از آن خدا و تحت فرمان اویند سپس میفرماید "خداوند علیم و حکیم است ".

اولى به انسان مى گوید اگر با خدا باشى تمام قواى زمین و آسمان با تو است ، و دومى به او مى گوید: خداوند هم نیازها و مشکلات و گرفتاری هاى تو را مى داند و هم از تلاش ها و کوشش ها و اطاعت و بندگى تو با خبر است . و با ایمان به این دو اصل چگونه ممکن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاکم نگردد؟ و به قول معروف با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن.

ظهور قدرت روح انسان در روان درمانی

   

یکی از مسائل که مربوط به این قضیه است و به استعداد روحی بشر و احیانا به یک قوه غیرمادی و جسمانی برای بشر ارجاع می شود درمانهای روانی است، یعنی این یک دهلیزی است برای اینکه انسان به نیروی روحی ماورای نیروی مادی و بدنی در وجود خود پی ببرد. مسأله درمان روانی - همین طوری که در کتابها لابد زیاد خوانده اید - از قدیم معمول بوده است و در عصر جدید هم خودش یک مسأله ای است، که فلاسفه روی درمانهای روانی اطباء مطالعه می کنند و برای اینها اهمیت زیادی قائل هستند.
ما داستانهایی در قدیم در کتابها می خوانیم که مثل بوعلی هم در کتابهای خودشان نقل می کنند و از همه معروفتر معالجات روانی ای است که به محمد بن زکریای رازی نسبت می دهند و بوعلی هم در کتابهای خودش آنها را نقل می کند و خود بوعلی هم گاهی دست به معالجات روانی می زده است و در تاریخ داستانها از معالجات روانی خود او هم نقل کرده اند، درباره افرادی که دچار بیماری لمسی و بی حسی (بیماری فلج) بوده اند و از راه معالجات درمانی طبی و با دوا و شربت و این چیزهایی که معمول بوده است قادر نبوده اند اینها را معالجه کنند و بعد، از طریق روحی و روانی معالجه کرده اند.

داستان درمان امیر سامانی توسط زکریای رازی
از جمله داستان های روان درمانی داستان امیر سامانی است که خیلی معروف است که به فلج مبتلا شد و اطباء عاجز ماندند و بعد آمدند محمد زکریای رازی را از بغداد ببرند و وقتی خواستند او را از ماوراءالنهر عبور بدهند جرأت نمی کرد که از دریا عبور کند و بالاخره به زور او را بردند و مدتها هم مشغول معالجه شد و قادر نشد، بعد به او گفت که آخرین معالجه من که از همه اینها مؤثرتر است معالجه دیگری است.
دستور داد حمامی را گرم کردند و گفت تنها خود من باید باشم و امیر، او را برد در حمام آب گرم و شاید اول بدنش را ماساژ داد و بعد آمد بیرون. قبلا هم طی کرده بود که امروز من این آخرین معالجه خودم را اعمال می کنم به شرط اینکه دو اسب بسیار عالی به من بدهید. ضمنا به نوکرش گفت این اسبها را زین می کنی و در حمام می ایستی. بعد خودش می آید سر بینه حمام لباسهایش را می پوشد و یک دشنه به دستش می گیرد و یکدفعه می رود داخل حمام شروع می کند به فحاشی به امیر و می گوید تو مرا بی خانمان کردی، مرا بیچاره کردی، مرا به زور آوردی اینجا، حالا وقتی است که از تو انتقام بگیرم، به یک شدتی به او حمله می کند که وی یقین می کند که الان می خواهد او را بکشد.
یکمرتبه تصمیم می گیرد از جا بلند شود که از خودش دفاع کند. ناخودآگاهانه از جا بلند می شود او که تا آنوقت نمی توانست از جا بلند شود. تا از جا بلند می شود این هم فرار می کند می آید بیرون و اسبها را سوار می شود و می رود و در منزل اول یا دوم نامه ای برای امیر می نویسد که عمر امیر دراز باد و این کاری که من کردم برای معالجه شما بود و امثال اینها. در اینجا از اراده خود بیمار استمداد شد برای به جریان انداختن کار بدن. البته بیماریهایی که شاید در قدیم و در جدید نشان می دهند و می گویند درمان آن از نوع درمان روانی است بیماریهایی است که اگر هم بدنی است ولی عصبی است.

نقش تلقین و اراده در روان درمانی
این مطلب که یک بیماری از راه تلقین روحی و یا از راه تحریک اراده خود بیمار معالجه شود منشأ یک فکر شد که در بشر نیرویی وجود دارد غیر از این نیروهای مادی بدنی، که همان قوه اراده است و قوه اراده یک قوه مستقلی است در انسان. در دوران جدید هم ما می بینیم که یک چیزهایی پیدا شد که این فکر را به نظر ما تأیید و تقویت کرد، و چیزهای عجیبی در کتابهای روانکاوی و یا در کتابهایی که راجع به هیپنوتیزم نوشته اند در این زمینه می خوانیم. ما می خوانیم که اول بار که مگنتیزم پیدا شد خیال می کردند که در مغناطیس یک نیروی خارق العاده ای وجود دارد و افرادی پیدا شدند - که اطباء هم اغلب اینها را شیاد می دانستند - و مدعی بودند که ما با مگنتیزم معالجه می کنیم.
بعد واقعا معلوم شد که مغناطیس اثری ندارد، هیچ خاصیت و خصوصیتی (در این زمینه) ندارد. بعد فکر دیگری پیدا شد و آن این بود که شاید آن نیرو در مغناطیس در آن فلز نیست و آن مغناطیس دیگری حیوانی در بدن آن شخص است یعنی بعضی از انسانها اصلا در وجودشان قوه ای نظیر قوه مغناطیسی وجود دارد که با آن (بیماران را) معالجه می کنند، مثل مردی به نام دکتر مسمر که چیزهای عجیبی از او نقل می کنند. ولی می گویند بعدها این فکر هم مردود شناخته شد که واقعا این طور نیست که در بدن یک انسان قوه ای نظیر قوه مغناطیس وجود داشته باشد.
افکار متوجه این مطلب شد که هر چه هست خاصیت مال تلقین است یعنی خاصیت مال فکر خود بیمار است، نه در فلز خاصیتی هست و نه در بدن آن طبیب، معالج، و معالجات و فعالیتهای زیادی مشاهده شده است و بعد نتیجه گرفته اند که این نتیجه ای که گرفته می شود بیشتر، از تلقین است یعنی از این باور و ایمان و عقیده ای است که در خود بیمار پیدا می شود. بعدها افکار بر محور همین قوه تلقین و قوه فکر خود انسان دور زد. از وقتی که فکر آمد روی تأثیر قوه تلقین و قوه فکر، باز همان مسأله درمان روحی زنده شد که اصلا خود علم و اراده در انسان قوه است، نفس علم در انسان قوه ای است که می تواند بر بدن انسان حکومت کند و نفس اراده و خواست قوه ای است که می تواند بر بدن انسان حکومت کند، تا قضیه خواب مصنوعی کشف شد.
 

تأثیر نماز در قدرت روح

فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین.
برای دفع ناراحتی‌ آنان پروردگارت را تسبیح و حمدگو و از سجده کنندگان باش. «حجر ، 98»
به عنوان دلداری و تقویت هر چه بیشتر روحیه‌ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اضافه می‌کند ما می‌دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت می‌سازد.
لقد نعلم انّک یضیق صدرک بما یقولون.[1]
روح لطیف تو و قلب حساست، نمی‌تواند این همه بدگویی‌ و سخنان کفر آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت می‌شوی.
ولی ناراحت مباش برای زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان به تسبیح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاکش سجده کن «فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین»
چرا که این تسبیح خداوند اولاً اثرات بد گفتار آنها را از دلهای مشتاقان می‌زداید و از آن گذشته به تو نیرو و توان می‌بخشد نور و صفا می‌دهد روشنایی و جلا می‌آفریند پیوندت را با خدا محکم می‌کند اراده‌ات را نیرومند می‌سازد و به تو قدرت تحمل بیشتر و جهاد پی‌گیرتر و قدم را سختتر می‌‌کند.
لذا در روایات از ابن عباس می‌خوانیم: هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین به نماز برمی‌خاست (آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل می‌شست.)

تأثیر توجه به خدا در قدرت روح

در زندگی انسان همیشه مشکلاتی بوده و هست و این طبیعت زندگی دنیا است و هر قدر انسان بزرگتر باشد این مشکلات بزرگتر است و از این رو می‌توان به عظمت مشکلاتی که پیامبر در آن دعوت بزرگش با آن روبرو بود پی برد.
ولی می‌بینیم خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد که برای کسب نیرو و سعه‌ صدر بیشتر در برابر انبوه این مشکلات به تسبیح پروردگار و نیایش و سجده بر آستانش روی آورد این نشان می‌دهد که عبادت اثر عمیقی در تقویت روح و ایمان و اراده‌ آدمی دارد.
از روایات مختلف نیز استفاده می‌شود که پیشوایان بزرگ هنگامی که با بحرانها و مشکلات عظیم روبرو می‌شدند به در خانه‌ خدا می‌رفتند و در پرتو عبادتش آرامش و نیرو می‌یافتند.

عبادت و تکامل

می‌دانیم انسان موجودی است که بالاترین استعداد تکامل را دارد از نقطه‌ عدم آغاز به حرکت کرده و به سوی بی‌نهایت همچنان پیش می‌رود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد.
از طرفی می‌دانیم عبادت مکتب عالی تربیت است اندیشه‌ انسان را بیدار و فکر او را متوجه بی‌نهایت می‌سازد گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان می‌شوید صفات عالی انسانی را در وجود او پرورش می‌دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهی و مسؤولیت به انسان می‌بخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه‌ای در زندگی از این مکتب بزرگ تربیتی بی‌نیاز گردد و آنها که فکر می‌کنند انسان ممکن است به جایی برسد که نیازی به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشته‌اند و یا مفهوم عبادت را درک نکرده‌اند.
علامه‌ طباطبایی در تفسیر (المیزان) در این زمینه بیانی دارد که فشرده و خلاصه آن را ذیلاً می‌آوریم: (همه‌ موجودات این جهان به سوی تکامل می‌روند، و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت می‌گیرد، به همین دلیل ذاتاً اجتماعی آفریده شده است.

مراد از ساجدین چیست؟

خدای سبحان به پیامبر گرامی خود سفارش می‌فرماید که او را تسبیح و حمد گوید و سجده و عبادت کند و یا این مراسم را ادامه دهد و این سفارش را متفرع بر تنگی حوصله از زخم زبان‌‌های کفّار نمود معلوم می‌شود که تسبیح و حمد خدا و سجده و عبادات در ازاله اندوه و سبک کردن مصیبت اثر دارد.
ـ مراد به ساجدین در آیه نمازگزاران است. و دستور به نماز خواندن است نه تنها سجده و اگر نماز را سجده نامید بخاطر این است که سجده افضل اجزاء نماز است و مقصود از تسبیح و تحمید، زبانی گفتن سبحان الله و الحمد الله و امثال آن است.
در دُر منثور است که ابن مردویه و دیلمی از ابی الدرداء روایت کرده که گفت، از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که می‌فرمود به من دستور نرسیده که تاجر باشم و مال جمع کنم و یا به بسیاری مال افتخار نمایم بلکه به من وحی شده که پروردگارت را بحمد تسبیح کن و از ساجدان باش و پروردگارت را عبادت کن تا تو را یقین آید.
رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ هم بر طبق دستور پروردگارش صبر کرد تا آن جا که شکنجه‌های سختی از دشمن بدید و نسبتهای ناروایی از ایشان شنیده و در آخر دیگر کاسه صبرش لبریز شد خدایتعالی فرمود: «و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین».[2]

پی نوشت ها:

[1] . سوره‌ی حجر آیه‌ی 97.
[2] . المیزان. ج 12 ص 286.