تفسیرى از «روح»
محمد کاظم شاکر
واژه «روح» از واژههاى پر رمز و راز و ابهامآمیز در حوزههاى دین،
فلسفه، عرفان و روانشناسى است.این کلمه با گویشى یکسان در زبانهاى عبرى و عربى
به کار رفته و در تورات، انجیل و قرآن کریم کاربرد فراوانى یافته است.
این مقاله، با ارایه معناى لغوى و اصطلاحى روح در زبان عربى و ضمن اشاره
به نمونههایى از کاربرد آن در کتاب مقدس، به بیان مفهوم و مصداق آن در قرآن کریم
پرداخته است.
نویسنده معتقد است که بسیارى از تفاسیر قرآن در شرح کاربرد روح دچار
پراکندگى آراء شده و به جاى روشنگرى، ابهامآفرینى کردهاند.در این میان
علامهطباطبایى منسجمترین تفسیر را از «روح در قرآن» بیان کرده است.این مفسر
بزرگ بر آن است که روح در قرآن به آفریدهاى آسمانى اطلاق شده که نقش آن حیات
آفرینى است; هر جا از حیات و آثار آن نشانى هست، این نشان ، نشانگر وجود مرتبهاى
از روح است.روح موجود در فرشتگان، انسانها، حیوانات و نباتات همگى از افاضات روح
مطلق است.
1.مقدمه
از زمانى که خداوند متعال با وحى بر پیامبرانش از دمیدن «روح» خود در
پیکر انسان پرده برداشت، واژه روح به عنوان یکى از واژههاى پر رمز و راز در حوزه انسانشناسى
مطرح شد.پس از آن فیلسوفان، متکلمان، عارفان و روانشناسان در بیان حقیقت آن
نظراتى ابراز داشتند.به رغم پارهاى اشتراکات در کاربرد این واژه در ادیان و علوم،
تفاسیر متفاوتى از روح ارایه شده است.
این واژه در زبانهاى عربى و عبرى با گویشى یکسان به کار رفته است و در
آیات تورات، انجیل و قرآن نیز با همین لفظ آمده و منشا تفسیرهاى مختلفى شده است.
در زبان انگلیسى الفاظى چون، Ghost, Spirit و Soul
براى روح استفاده مىشود که هر یک مفهوم نزدیک به دیگرى ولى در عین حال متفاوتى را
القا مىکند. (1)
براى جلوگیرى از خلط در مفاهیم، بهتر آن است که مطالعه پدیده روح در هر
نظام، با تعابیر خاص همان نظام فکرى مورد بررسى قرارگیرد.هدف اصلى این نوشتار،
ارایه تصویرى روشن از مفهوم، مصداق و تقسیمبندى روح در آینه وحى است.
واژه روح 21 بار در قرآن کریم آمده است; گاهى به صورت مقید و مضاف، مانند
روح القدس، روحالامین، روحى، روحنا و گاهى بدون اضافه و قید.براى دستیابى به
تحلیلى متقن از روح در قرآن، لازم است از پیشینه معنایى این واژه در زبان عربى و
عبرى و کتب آسمانى پیشین نیز یارى جوییم.
2.ریشه و معناى اصلى روح
2.1.ریشه واژه روح
حروف اصلى واژههاى روح، روح، ریح، رواح، ریاح، ریحان و مانند آن، سه حرف
ر - و - ح است.ابنفارس (ت395ق.) در معجم مقاییس اللغة واژه اصلى این باب را ریح
دانسته که در اصل «روح» بوده و «واو» به دلیل کسره ما قبل به «یاء» بدل شده
است.به نظر ایشان روح از ریح مشتق شده است. (2)
در روایتى نیز آمده است که: «انما سمى روحا لانه اشتق اسمه من الریح» .
(3)
2.2.معناى اصلى روح و سیر تحول
آن در مورد اصل معناى روح و مشتقات آن، نظرهاى مختلفى ابراز شده
است.ابنفارس مىنویسد: «الراء و الواو و الحاء، اصل کبیر مطرد یدل على سعة و فسحة
و اطراد» (4) یعنى کلماتى که سه حرف اصلى آنها ر - و - ح است داراى یک معناى اصلى
هستند و آن معنا، وسعت و انبساط و گستردگى است.لغتپژوهان دیگرى چون خلیلبناحمد
(ت170ق)، از هرى (ت400ق)، جوهرى (ت425ق) ابندرید (ت321ق) صرفا به ذکر معانى و
مصادیق این ماده پرداخته و در مقام تعیین معناى اصلى این باب نبودهاند.
محقق معاصر، حسن مصطفوى، نویسنده کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم»
به اظهار نظر در معناى اصلى این کلمات پرداخته است.وى پس از نقل اقوال لغویون
مىنویسد: «التحقیق ان الاصل الواحد فى هذه المادة، هو الظهور و جریان امر لطیف»
(5) یعنى یگانه معناى اصلى این ماده، جریان امرى لطیف و ظهور آن است.ایشان جریان
رحمت، جریان وحى، ظهور مظاهر قدسى، تجلى فیض حق و...را از مصادیق روح مىداند.وى
فسحت و وسعت را از آثار ظهور و جریان دانسته است.
اگر بخواهیم یک معناى اصلى براى کلمه روح و دیگر کلمات وابسته به آن
بیابیم، به نظر مىرسد با توجه به اینکه اصل همه این کلمات «ریح» است و ریح به
معناى نسیم هواست، باید بگوییم قدر مشترک معانى این کلمه و مشتقات آن «جریان»
است.روح نیز حاصل یک امرى است که جریان مىیابد; گاهى در جریان مادى به کار مىرود
و گاه در جریان معنوى.با دقت در موارد کاربرد مشتقات این کلمه، همین معنا مورد
تایید قرار مىگیرد. (6)
شایان ذکر است که «روح» مصدر و «روح» اسم مصدر است مانند غسل و غسل.پس
روح حاصل جریان است.
3.معناى کاربردى روح در کلام عرب
لغویون در معناى روح بیشتر به کاربردهاى قرآنى و حدیثى توجه داشتهاند و
متاسفانه از متون ادبى قبل از اسلام در این باره اثر چندانى دیده نمىشود.با این
حال آنچه که از کلام عرب بدست مىآید این است که روح در سه معنا به کار مىرود:
الف) جان یا عامل حیات بدن ب) نفس ج) نفس شاید بتوان گفت که معناى مطابقى
روح همان معناى اول استیعنى حیاتى که در موجودات جاندار وجود دارد.فیروزآبادى
(ت817ق) در تعریف روح مىنویسد: «ما به حیاة الانفس» . (7)
و ابنمنظور مىنویسد: «هو فى الفارسیة «جان» (8)
اما در مورد معناى دوم در کتاب العین آمده است: «الروح: النفس التى یحیى
به البدن یقال خرجت روحه، اى نفسه» . (9)
در لسان العرب نیز از قول ابنانبارى آمده که: «الروح و النفس واحد غیر ان
الروح مذکر و النفس مؤنث» . (10)
اما در مورد معناى سوم، ابنمنظور مىنویسد: «الروح فى کلام العرب،
النفخ» . (11)
در بیتشعرى از ذوالرمة آمده است: فقلت له: ارفعها الیک و احیها بروحک...
(12)
«احیها بروحک» یعنى آتش را با دمیدن در آن شعلهور ساز.
4.معناشناسى روح در زبان عبرى و کتاب مقدس
4.1.معناى روح در زبان عبرى و معادل آن در زبان یونانى
برخى از شارحان تورات گفتهاند کلمه «روح» در عبرى به معناى هواى متحرک
است و باد و نفس از موارد کاربرد آن است. (13)
نیز گفتهاند: روح در عبرى از فعلى که به معناى تنفس و دمیدن است اشتقاق
یافته است. گاهى به «وزیدن باد» و گاهى به «باد» ترجمه شده است. (14)
معادل یونانى واژه روح، نیوما (Pneuma) است که از فعل «نیو» به معناى «نفس کشیدن یا دمیدن» مشتق شده
است. (15)
4.2.معناى کاربردى روح در کتاب مقدس
واژه روح نزدیک به 400 مورد در عهد قدیم آمده و در عهد جدید نیز واژههاى
روح، روحالله، روحالرب، روحالاب، روحیسوع، روحالمسیح و روحالقدس به کار رفته
است. (16)
روح در کتاب مقدس - چه عهد قدیم و چه عهد جدید - گاه به عنوان «اساس حیات
انسان» و گاه «نیروى حیات» آمده است; (17) گاه مترادف با «نفس» انسان و گاه به
عنوان «عامل حیات» در جهان و انسان معرفى شده است. (18)
نویسنده قاموس کتاب مقدس مىنویسد: «روح القدس اقنوم سوم از اقانیم ثلاثه
الهیه خوانده شده است و آن را روح گویند زیرا که مبدع و مخترع حیات مىباشد و مقدس
گویند بواسطه اینکه یکى از کارهاى مخصوصه او آنکه قلوب مؤمنین را تقدیس فرماید» .
(19)
شایان ذکر است که روح در کتاب مقدس گاه به معناى حقیقى (نیروى حیات) و گاه
به معناى مجازى به کار رفته است، به نظر نویسنده قاموس کتاب مقدس، استعمال روح در
معناى مجازى به حدى است که گفته است: «غالبا لفظ روح در کتاب مقدس به طریق مجاز
وارد گشته و معناى آن به قراین معلوم مىشود» . (20)
اینک با ذکر چند مورد از تورات و انجیل این قسمت از بحث را به پایان
مىبریم:
الف - «در آغاز که خدا آسمانها و زمین را آفرید، زمین خالى و بایر بود و
روح خدا روى تودههاى تاریک بخار حرکت مىکرد» . (21)
در تفسیر این آیه گفتهاند: به سبب «روح» ، زمین ویران به جهانى با نظم
موجود تبدیل شد و عامل حفظ و تجدید حیات آن نیز همین روح است. (22)
ب - «عیسى به نیروى روح به آستان (خداى) جلیل باز گشت» . (23)
ج - «روح است که زنده مىکند و در جسد فایدهاى نیست.کلامى را که من به
شما مىگویم روح و حیات است» . (24)
در این عبارت انجیل، واژه روح دو بار به کار رفته; بار اول به معناى حقیقى
و بار دوم به معناى مجازى است.
5.وجوه معانى روح در قرآن
همان طور که قبلا اشاره شد لفظ روح در قرآن کریم 21 بار آمده
است.بىتردید، در تمامى این موارد مصداق واحدى مراد نیست.با توجه به ظاهر و سیاق
آیات قرآن مىتوان موارد کاربرد را در چند گروه جاى داد.
5.1.موجودى مستقل در ردیف فرشتگان
روح در آیاتى از قرآن در کنار فرشتگان ذکر شده که به ظاهر نشان دهنده آن
است که آفریدهاى از آفریدگان خدا و غیر از فرشتگان است.آیات زیر از این دسته است:
- «تنزل الملائکة و الروح..» . (25)
- «تعرج الملائکة و الروح..» . (26)
- «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا..» . (27)
5.2.جبرئیل
در آیات زیر از جبرئیل با لفظ روح یاد شده است:
- «نزل به الروح الامین..» . (28)
- «قل نزله روح القدس..» . (29)
به شهادت آیه «قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک» (30) مراد از
روح الامین و روح القدس، جبرئیل است.
5.3.حیات افاضه شده به انسان
آیاتى دلالت داردکه روح مرتبهاى از وجود است که در پیکر انسان جریان
یافته است.از این روح، به عنوان روح نفخهاى یاد مىشود.این آیات عبارتند از:
- «...و نفخت فیه من روحى..» . (31)
- «...و نفخ فیه من روحه..» . (32)
- «...فنفخنا فیها من روحنا..» . (33)
این روح در همه انسانها مشترک است، چه حضرت آدم علیه السلام که از پدر و
مادر متولد نشده و چه حضرت عیسى علیه السلام که پدر نداشته است و چه انسانهاى عادى
که داراى پدر و مادر هستند.نیز مؤمن و کافر از این روح بهره یکسان دارند.
5.4.تایید کننده پیامبران و مؤمنان
در آیات زیر از روح به عنوان موجودى که در تایید قلوب پیامبران و اولیاء
الهى نقش زنى مىکند نام برده شده است:
- «و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس» (34)
- «اذکر نعمتى علیک و على والدتک اذ ایدتک بروح القدس» (35)
- «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» (36)
شایان ذکر است که اضافه «روح» به «القدس» ، اضافه موصوف به صفت است.روح
القدس در اصل الروح القدس بوده، به معناى روحى که داراى صفت طهارت و قدسیت است.
5.5.وحى
در آیات ذیل، روح در مورد وحى بر انبیاء به کار رفته است.
- «و اوحینا الیک روحا من امرنا..» . (37)
- «یلقى الروح على من یشاء من عباده..» . (38)
چنانچه روح در این آیات به معناى وحى باشد، استعمال آن مجازى خواهد بود.
در این باره توضیح بیشترى خواهد آمد.
5.6.حضرت عیسى علیه السلام
در آیه ذیل، خداوند عیسى علیه السلام را روحى از جانب خود دانسته است:
- «انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمته القاها الى مریم و روح
منه» (39)
5.7.فرستاده پروردگار نزد حضرت مریم علیه السلام
- «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا...قال انما انا رسول ربک لاهب
لک غلاما زکیا» (40)
از تعبیر «لاهب» استفاده مىشود که این روح صرفا بشارت دهنده نبوده است،
بلکه در پدید آمدن عیسى علیه السلام دخالت داشته است. (41)
شایان ذکر است که آیه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى» ممکن است در
دسته اول قرار گیرد و ممکن استخود وجه دیگرى باشد.
با توجه به مصادیق مختلفى که براى روح یاد شد این سئوال وجود دارد که آیا
لفظ روح مشترک لفظى است; یا اینکه در پارهاى موارد به نحو حقیقى و در پارهاى
موارد به نحو مجازى به کار رفته است; یا اینکه مشترک معنوى است و در همه موارد به
طور حقیقى به کار رفته است؟ در ادامه مباحثبه دنبال جواب این سئوال هستیم.
6.نگاهى به معناى روح در تفاسیر
تفاسیر در ارایه تفسیر از روح عمدتا از سه مشکل دارند; 1- تشتت آراء 2-
عدم انتخاب راى 3- عدم استدلال بر راى انتخابى.
6.1.پراکندگى آراء و عدم انسجام در تحلیل
صرف نظر از اشتراک نظر مفسران در پارهاى موارد مثل روح الامین در مورد
جبرئیل یا آیه «نفخت فیه من روحى» در مورد انسان، در سایر موارد دچار پراکندگى
آراء هستند.به طور مثال در مورد «روح» در آیات سوره اسراء، قدر، نبا و معارج
تفسیرهاى زیر ارایه شده است:
1- وحى، 2- قرآن، 3- جبرئیل، 4- عیسى، 5- مخلوقى بزرگتر از فرشتگان، 6-
مخلوقى شبیه انسان، 7- فرشتهاى بزرگ (با اوصافى عجیب و غریب)، 8- فرشتگان محافظ،
9- فرشته موکل ارواح، 10- فرشتهاى که ارواح را به اجسام وارد مىکند، 11- ارواح
بنى آدم، 12- ارواح مؤمنان، 13- بنى آدم، 14- نفس انسان، 15- فرشتگان بزرگ. (42)
مستند اکثر این اقوال تفسیرى، قول تابعین و تنى چند از صحابه است و به
پیامبر صلى الله علیه وآله یا معصوم نمىرسد.اغلب مفسران تنها به نقل این آراء
متشتت و متضاد پرداختهاند و نتوانستهاند تفسیرى از روح ارایه دهند که با تمام
موارد کاربرد این واژه در قرآن سازگار باشد.برخى حتى در موارد مشابه، تفاسیر
متفاوتى ارایه دادهاند.به طور مثال، زمخشرى در آیه «تعرج الملائکه و الروح فى
یوم...» روح را جبرئیل و در «یوم یقوم الروح و الملائکه» به مخلوقى عظیمتر از
فرشتگان تفسیر کرده است. (43)
6.2.عدم انتخاب راى مفسران
در بسیارى از موارد به بیان آراء مختلف و گاه متضاد بسنده کرده، رایى را
بر نگزیدهاند. (44)
6.3.عدم استدلال بر راى انتخابى
مفسران در پارهاى از موارد که از میان آراء ارایه شده، رایى را انتخاب کردهاند،
انتخابشان را مستند به دلیلى قانع کننده نکردهاند، به طور مثال، طبرى در ذیل آیه
87 بقره، پس از نقل سه قول، قول اول (تفسیر روح القدس به جبرئیل) را اولى به صواب
مىداند در حالى که طبق بیان خودش، این قول متکى به راى سدى، ضحاک و قتاده است که
از تابعانند و قول تابعان، بویژه در موارد اختلافى، اعتبار ندارد.
برخى دیگر از مفسران، «روح» را در آیه «ینزل الملائکة بالروح...» و نیز
آیه «تنزل الملائکة و الروح...» به جبرئیل تفسیر کرده، دلیل آن را توصیف جبرئیل به
روح الامین در آیه «نزل به الروح الامین...» دانستهاند. (45)
این دلیل در غایت ضعف است، زیرا به صرف اینکه جبرئیل در پارهاى موارد به
عنوان روحالامین یا روح القدس معرفى شده، نمىتوان گفت که در همه موارد مراد از
روح، جبرئیل است! چرا که در این صورت باید قایل شویم که جبرئیل با عیسى علیه
السلام یک فرد است، زیرا خداوند در آیه «...و کلمته القاها الى مریم و روح منه»
عیسى علیه السلام را روح نامیده است.
7.استوارترین نظریه در تفسیر «روح»
به نظر نگارنده، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى در تفسیر المیزان، استوارترین
و منسجمترین نظریه را در مورد روح ارایه کردهاند که خلاصه آن را در پى مىآوریم:
7.1.معناى روح
علامه مىنویسد: مردم چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شدیدى که در
باره حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافى ندارند که از کلمه روح یک معنا
مىفهمند و آن عبارت است از چیزى که مایه حیات است; حیاتى که عامل شعور و اراده
است.و در قرآن نیز همین معنا مراد است. (46)
روح از نظر ایشان «کلمه حیات است که خداوند به اشیاء القا مىکند و آنها
را با مشیتخود زنده مىسازد» . (47)
7.2.حقیقت روح
علامه مىنویسد: «آنچه از کلام خداوند بدست مىآید این است که روح مخلوقى
از مخلوقات خداوند است و حقیقت واحدى است که داراى مراتب و درجات مختلف است;
درجهاى از آن در حیوان و انسانهاى غیر مؤمن است، درجهاى از آن در انسانهاى
مؤمن است، درجهاى از آن روحى است که با آن، انبیا و رسولان تایید مىشوند» . (48)
7.3.مصادیق روح در قرآن و ارتباط بین آنها
نباید پنداشت که چون روح حقیقت واحد است پس مصداق واحد دارد، بلکه روح
مانند «نور» حقیقت واحد داراى مراتب است، لذا مىتواند در عین وحدت، مصداقهاى
مختلف داشته باشد.علامه طباطبایى ضمن اذعان به اینکه روح در قرآن در موارد مختلف و
مصادیق متفاوت به کار رفته و همه جا به یک معنا نیست، (49) معتقد است در همه موارد
به معناى حقیقى به کار رفته است.از کلام ایشان استفاده مىشود که به طور کلى دو
نوع مصداق براى روح قایل است; روح مطلق و روح مقید.روح مقید نیز داراى مصادیقى است
مانند روح انسان، روح فرشته و...
توضیح آنکه، آیات روح را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد; یکى آیاتى که روح
در آنها به طور مطلق آمده است مانند «یوم یقوم الروح و الملائکة» ، «تنزل
الملائکة و الروح» و «تعرج الملائکة و الروح...» و دیگرى آیاتى که در آنها روح به
صورت مقید و مضاف آمده است مانند «روح الامین» ، «روح القدس» ، «روحى» ،
«روحنا» ، «روح منه» ایشان در مورد آیات دسته اول مىفرماید: «از این آیات اجمالا
فهیمده مىشود که روح موجودى مستقل، داراى حیات و علم و قدرت است و از نوع صفات و
احوال قائم به اشیاء نیست» . (50)
این روح غیر از ملائکه است. (51) و اما در مورد دسته دوم باید گفت که در
آن موارد، مرتبهاى از روح در انسان یا فرشته بوجود مىآید که آن نیز حقیقتى است
وجودى و منشا آثار، اما باید توجه داشت که مطلق غیر از مقید است. (52)
علامه نسبتبین روح مقید و روح مطلق را نسبت «افاضه به مفیض» و سایه به
صاحب سایه مىداند. (53) ایشان تصریح مىکنند که روح موجود در نباتات، روح دمیده
شده در انسان، روح تایید کننده مؤمن، روح تایید کننده پیامبران، روح متعلق به
فرشتگان همگى از افاضههاى روح مطلق است. (54)
باید توجه داشت که هر مرتبهاى از روح داراى آثارى متفاوت با مرتبه دیگر
است، علامه در تفسیر آیه «و ایدهم بروح منه» مىنویسد: «ظاهر آیه این معنا را
افاده مىکند که در مؤمنین به غیر از روح بشریت که در مؤمن و کافر هست، روحى دیگر
وجود دارد که از آن حیاتى دیگر ناشى مىشود و قدرتى و شعورى جدید مىآورد و به
همین معناست که آیه «او من کان میتا فاحییناه..» . (55) و نیز آیه «من عمل
صالحا...فلنحیینه حیوة طیبة» (56) به آن اشاره دارد» . (57)
شایان ذکر است که در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که: «ان
روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها; روح مؤمن به روح خدا
پیوستهتر است از پیوستگى پرتو آفتاب به خورشید» . (58)
روح الهى مىتواند چنان در انسان تجلى یابد که او با دم خود مردهاى را
زنده کند و هیکل گلین پرندهاى را به پرنده واقعى تبدیل کند.در میان پیامبران
الهى، عیسى علیه السلام ارتباط خاصى با روح مطلق داشته است.علامه طباطبایى در این
باره مىنویسد: «تایید به روح القدس اختصاص به عیسى بن مریم علیه السلام ندارد،
بلکه بین همه رسولان مشترک است و لیکن در خصوص عیسى علیه السلام به نحوى خاص است،
چون تمامى آیات بینات آنجناب از قبیل زنده کردن مرده با دمیدن، مرغ آفریدن، بهبودى
دادن به پیسى و کورى و از غیب خبر دادن، امورى بوده که متکى بر حیات و ترشحى از
روح است» (59) و «ظاهرا همین تایید به روح القدس بوده که مسیح را براى سخن گفتن
با مردم در گهواره آماده ساخته است» . (60)
7.4.ارتباط روح با جبرئیل و وحى
علامه طباطبایى کاربرد روح در آیاتى مانند «اوحینا الیک روحا من امرنا» ،
«ینزل الملائکة بالروح» و «یلقى الروح على من یشاء من عباده» را مجازى نمىداند.
ایشان در ذیل آیه 2 سوره نحل مىنویسد: «کسانى که گفتهاند روح در آیه به معناى
وحى استیا به معناى قرآن است و یا به معناى نبوت است، از نظر نتیجه، خالى از وجه
نیست، یعنى نتیجه نزول ملائکه و القاى روح در پیامبر، وحى و نبوت است، اما اگر
مرادش این است که وحى و نبوت به اشتراک لفظى یا به مجاز، «روح» نامیده شده (با
این توجیه که وحى و قرآن دلها را زنده مىکند همان طور که حیات بدنها به روح است)
این نظر صحیح نیست، براى اینکه ما مکرر گفتهایم طریق تشخیص مصادیق کلمات قرآنى،
رجوع به سایر موارد قرآن است، مواردى که صلاحیت تفسیر دارند، نه رجوع به عرف و
آنچه عرف مصادیق الفاظ مىداند» . (61)
از نظر ایشان القاى روح به پیامبران به معناى ایجاد نحوهاى از وجود
متعالى است، به عبارت دیگر، در جریان القاى روح، روح پیامبر با درجهاى اعلى از
روح الهى اتحاد پیدا مىکند.این اتحاد با روح قدسى است که زمینه تعلیم وحى را
فراهم مىکند.در این باره مىفرماید: «خداوند فرشتگان را نازل مىکند تا روح را بر
قلب پیامبر صلى الله علیه وآله القا کند تا بدین وسیله معارف الهى بر او افاضه
شود» . (62) اما اینکه خداوند در آیه 52 شورى القاى روح را «ایحاء روح» نامیده
(اوحینا الیک روحا...) دلیلش این است که روح کلمه حیات است، پس بر این مبنا
مىتوان القاى کلمه حیات به قلب پیامبر صلى الله علیه وآله را وحى آن به پیامبر
نامید. (63)
از کلام علامه استفاده مىشود که ایشان فرایند نزول فرشتگان و القاى روح
را این گونه تفسیر مىکنند که فرشتگان نیز صاحب روح هستند. (64) آنها نازل مىشوند
تا با روح قدسى خود، در جان پیامبر حیاتى دیگر ایجاد کنند تا مستعد پذیرش معارف
الهى شود. (65) وجه تسمیه جبرئیل به روح نیز به این است که او حامل روح الهى است.
جبرئیل روح القدس را بر قلب پیامبر نازل مىکند و این روح نازل شده حامل قرآن است.
(66)
توضیح اینکه علامه معتقدند یکى از موارد افاضه روح مطلق، روحى است که در
فرشتگان است.فرشتگان نیز همانند انسان مورد افاضه روح هستند.علت آنکه از این افاضه
به نفخ روح تعبیر نشده، آن است که آنها با همه اختلافى که در قرب و بعد از
پروردگار دارند، روح محضند و از کدورتهاى عالم ماده منزه هستند. (67)
7.5.تقسیمبندى موارد روح در قرآن
از مجموع مباحثى که علامه در ذیل آیات مربوط به روح دارند مىتوان استفاده
کرد که مراد از روح در آیات قرآن، یکى از موارد زیر است:
1) روح مطلق که مبدء حیات است.روح در آیات سورههاى قدر، معارج و نبا از
این قبیل است.
2) روح مقید که در واقع مرتبهاى نازل شده از روح مطلق است که در موجودات
اعم از نباتات، حیوانات، انسانها و فرشتگان ظهور و بروز مىیابد و مراتب هر یک با
دیگرى فرق دارد، حتى در انسانها با مراتب مختلف تجلى مىیابد.روح در اکثر آیات
ناظر به این مورد است.
3) مطلق روح که امرى کلى است و منطبق بر هر دو نوع مصداق است.به نظر ایشان
مراد از روح در آیه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى» (68) ، نه روح مطلق و
نه روح مقید است و مصداق خاصى را در نظر ندارد، بلکه سؤال از حقیقت روح است که این
حقیقت در همه مصادیق وجود دارد.ایشان مىفرماید: «ان السؤال انما عن حقیقة مطلق
الروح الوارد فى کلامه سبحانه، و ان الجواب مشتمل على بیان حقیقة الروح و انه من
سنخ الامر» (69)
8.نتیجه
با توجه به آنچه یاد شد، بر نکات ذیل به عنوان بخشى از نتایج این بحث
تاکید مىکنیم.
الف - هم در قرآن و هم در تورات و انجیل از روح به عنوان موجودى که منشا
حیات است نام برده شده است.حیاتى که ابتدایىترین مرحله آن در گیاهان و حیوانات و
بالاترین و پاکیزهترین مرتبه آن در فرشتگان و بویژه فرشته وحى است تا جایى که
«روح القدس» نام گرفته است.
ب - انسان از نظر حیات و آثار آن که شعور و قدرت است موجودى داراى مراتب
است و با ایمان و عمل صالح مىتواند درجات حیات طیب را که نتیجه تایید روح است،
یکى پس از دیگرى طى کند.مولانا این معنا را نیکو سروده است:
از جمادى مردم و نامى شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانى و آدم شدم پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شىء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم نآید آن شوم (70)
ج - با تفسیر علامه طباطبایى از روح، پدیده وحى چهرهاى بسیار عمیقتر از
آنچه که در کلام دیگر مفسران آمده پیدا مىکند.طبق این نظر، وحى صرفا آموزش الفاظ
و معانى آیات نیست، بلکه آنچه در وحى اتفاق مىافتد نزول یک حقیقت وجودى متعالى به
نام روح القدس بر قلب پیامبر است که وحى نیز از آثار این نزول است، از اینجاست که
مىتوان نزول روح القدس بر قلب پیامبران را عاملى مهم در عصمت پیامبران قلمداد
کرد.
والله اعلم بحقایق الامور